»» پارتی بازی شهید کاظمی برای فرزندش
محمد مهدی کاظمی، فرزند ارشد شهید احمد کاظمی متولد دی 65 (بچههای کربلای5) در کربلای پنج به دنیا آمده، دانشجوی لیسانس در رشته IT تهران جنوب است.
به نوشته «تهران امروز»، او در گفتوگویی با خبرگزاری برنا گفته است: شهدای ما از ابتدای جنگ اسمشان وارد بنیاد شهید شده، ولی خانوادههایی مثل ما که ارتباطی با این مجموعه نداشتیم، تازه باید 10 نفر بیایند نظر بدهند؛ اصلا شما کی هستید؟ چی هستید؟ بیایند خانه ما را ببینند و... البته برای خانواده ما نه، ولی برای جمع شهدایی که با پدرم بودند این مشکلات ایجاد شد. مثلا فرزند صغیر داشتند. بنیاد میآمد پرس و جو میکرد، مثلا چه مقدار دارایی دارید و... به نظرم این جالب نیست. ولی خوب همه اینها قبلا در سپاه تعریف شده بود و این اطلاعات را داشت. الان بزرگترین مشکل یک خانواده تازه وارد به بنیاد که قبلا زیرمجموعه سپاه بوده، بحث بیمه است. من با خانوادهای مرتبط هستم که پدرشان جانباز بوده و شهید شده. گاهی حتی بنیاد شهید آنها را به زور قبول میکند. الان مشکل خدمات درمانی دارند... بنیاد شهید کارهای اشتباهی کرد. شاید اصل کار درست بود و شیوه آن ایراد داشت. الان اگر کسی از دور یک خانواده و یا فرزند شهید را ببیند، فکر میکند چه خبر است. در فکر مردم زمینه بدی جا افتاده. بچه شهید مساوی سهمیه، بچه شهید مساوی رسیدگی (پسر شهید اسدی سه ساله بود که پدرش شهید شد، اگر یک روز دانشگاه برود، همه میگویند از سهمیه استفاده کرد، ولی هیچ کس نمیداند که چهها کشیده تا به دانشگاه رسیده، هیچ کس نمیداند کلاس اول که بود، وقتی میخواستند درس خانواده را بدهند، و یاد بدهند بنویسد بابا، دو روز تب کرد).
فرزند شهیدی در جمع همین دوستانی که با پدرم شهید شدند، میگفت: بیایید برویم کاری کنیم تا همه متوجه بشوند، اگر من بابام را دادم و به من سهمیهای دادند، چه دلم بخواهد و چه نخواهد، چه استفاده کنم یا نکنم؛ آقا جان من بابام را دادم! کسانی که دائم میزنند تو سر بچه شهید که اینها سهمیه دارند و هزار چیز دیگر، حاضرند پدر را از آنها بگیریم و بگوییم بفرما این سهمیه. پدر همه چیز یک خانواده است. کسی که دارد داد میزند به فرزندان شهدا دارند میرسند، (که باید هم برسند) حاضر است پدر خود را در قبال این مزایا بدهد؟ بنیاد شهید میتوانست کاری کند تا این جو حاصل شده، پشت سر فرزند شهید نباشد. اکثر فرزندان شهدا خودشان را در جامعه مخفی میکنند تا کسی نداند فرزند شهید هستند. علت این مسئله چیست؟ واقعا کسی هست بیاید بررسی کند چرا فرزند شهید اینطور رفتار میکند؟ سمت ستاد شهدا نرود تا دوستان او نفهمند، پدرش شهید شده است. حقیقتا تابهحال به این نکته فکر نکرده ام تا بفهمم چه شده این تفکر به وجود آمده است. ولی الان قابل حل است، یک مسئولی بیاید وارد صحنه شود، مرد و مردانه، کاری هم به ریشه این مسائل نداشته باشد. فقط مردم را نسبت به کار بنیاد شفاف کند.
بنیاد شهید تابهحال، غیر از پرداخت آن حقوقی که حق ما و خانواده بوده، کاری نکرده. یک مثال بزنم؛ اگر بروید بیمارستان بقیه الله میبینید که گوشه گوشه آن نوشتهاند خانواده معظم شهدا بدون نوبت ویزیت میشوند، این را همه میبینند، در دلشان چه میگویند؟ خدا میداند. ولی هیچ کس نمیداند که این بیمارستان اصلا بیمه بنیاد شهید را قبول ندارد و خانواده شهید را با بیمه شان ویزیت نمیکند. تقریبا 90 درصد خدمات به خانواده شهدا به همین صورت است. فقط سر و صداست...اتفاقی که الان در بنیاد اتفاق میافتد و چیزی که مردم میبینند، صد و هشتاد درجه تفاوت دارد. خودم را نمیگویم، ولی کسانی که با آنها در ارتباطم را میبینم. بنیاد شهید کاری برای کسی نمیکند. هیچ کاری. به زور بتواند حقوقی به خانواده شهدا بدهد. یکی از کسانی که الان با بنیاد در ارتباطات است بیاید بگوید بنیاد شهید چه کاری برای فرزندان شهدا کرده. نه اینکه هیچ کاری نکرده. برای مدیران و مسئولان آن احترام قائلم، ولی در مقابل تصوراتی که در جامعه به وجود آورده اند، بنیاد کار شاقی نکرده.
فرزند شهید کاظمی که پارتی بازی یا امتیاز حاصله از ناحیه پدر شهیدش را خواندن خطبه عقد ازدواجش توسط رهبر معظم انقلاب دانست، گفت: امتیاز یا پارتی بازی که بابا برایم کرد و همیشه قدردان اویم و حتما به خاطر خود ایشان، حضرت آقا قبول کردند. در دیداری که با حضرت آقا داشتیم ایشان از رفاقت خود با پدرم گفتند. البته این نکته را متذکر بشوم، چون اگر نگویم ممکن است تبعات داشته باشد. عقدی که مقام معظم رهبری برای ما خواندند به صورت غیرحضوری بود. ما رفتیم سر مزار پدر و ایشان با تلفن صیغه را جاری فرمودند، چون عهد کردهاند دیگر حضوری برای کسی عقد نخوانند. چند ماه بعد از عقد موقعیتی پیش آمد و خدمت ایشان رسیدیم.... اگر منظورتان پست و مقام پدر است که به قول خود ایشان همه کشک است. بابا دو هفته قبل از شهادت آمد وسط اتاق، یک کاغذ A4 گذاشت و رفت روی آن ایستاد. گفت: محمد، سعید نگاه کنید، اگر به هر دلیلی از سمتی که دارم (آن موقع فرمانده نیروی زمینی سپاه بود) اخراجم کنند، بازنشسته شوم یا هر چیزی دیگر، از فردا صبح یا همین الان بگویند تو هیچ کارهای و اینجا نیا، مثل این است که انگار همین کاغذ A4 را از زیر پای من کشیده باشند بیرون. سعی کنید شما هم همینطور باشید.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » خادم الشهدا ( چهارشنبه 89/6/24 :: ساعت 3:22 عصر )
»» وصیت نامه شهید سید مهدی حسام زاده از شهدا مبارزه با ضد انقلاب و
..پرواز به سوی خداوند هدف و جائی است که یک
مؤمن در جستجوی ان است آیا جز شهادت (راه) دیگری میتوان یافت که به الله
نزدیکتر شده؟ آیا شیرین تر و پرلذتتر از شهادت میتوان یافت؟ سوگند به
شهادت که شهادت آرزوی من است، هرچه به ماموریت می روم بیشتر به شهادت عشق
می ورزم وقتی میبینم که همسنگرم شهید میشود به او غبطه میخورم و میگویم
آن فرد لیاقت داشت ولی من ندارم سعی میکنم کمتر گناه و بیشتر برای خدا
کار کنم که خدا مرا قبول کند و آرزوی مرا برآورده سازد.ای دشمنان اسلام که
می گوئید خدا نیست!ای چریکهای فدائی خلق به خدا من هربار که با ماموریت
رفته ام .... خدا را لمس کردهام و وجودش را احساس کردهام و بیشتر استوار
شدهام .... پدر و مادرم هنگام شنیدن خبر شهادت من شاد باشید و به هم تبریک
بگوئید مثل اینکه شب عروسی من است چرا که در شهادت برای من از شب عروسی هم
شیرین تر است مرا در صف زنده ها،در صفی که آرزو میکردم به خاک بسپارید
اما آمریکا و دیگر دشمنان اسلام بدانید که ما ملت ایران از شهادت نمیترسیم
و آن را آرزو میکنیم ..... ای ملت شما هفتاد هزار شهید دادید که جمهوری
اسلامی به بار نشست تو را به خدا دست از اختلاف بردارید، ای مسئولین مملکت،
ترا به خدا دل امام را به درد نیاورید ....دست از مقام پرستی بردارید به
خدا ما شهیدان اگر شما به وظایفتان عمل نکنید در آن دنیا جلوی شما را
میگیرم، ....ای مردم ناآگاه اینقدر روحانیت را تضعیف نکنید به خدا اگر
روحانیت نباشد، انقلابمان شکست میخورد دست از اختلاف بردارید که در غیر
این صورت به نفع آمریکا و دشمنان اسلام خواهد بود.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » خادم الشهدا ( یکشنبه 89/6/21 :: ساعت 8:24 عصر )
»» افزایش کشف حجاب و برداشتن روسری در تهران و شهرهای بزرگ
به گزارش خبرنگار اجتماعی جهان، به تازگی در ساعات میانی صبح و همچنین
در ساعات عصرگاهی همزمان با افزایش تردد در معابر ومکانهای مختلف تهران
گروهی از دخترکان و زنان با پوششهای بسیار زننده و آرایش غلیظ در مکانهای
از پیش تعیین شده میایستند و سوژه فیلمبرداری و عکاسی برخی ازرهگذران را
فراهم میکنند.متاسفانه تاکنون واکنشی در برابر این حرکت ضد اسلامی و ضد
فرهنگی مشاهده نشده است و جریان مشکوک دایره فعالیت خود را گسترش میدهد.
این
درحالی است که به گفته برخی نمایندگان مجلس و اعضای کمسیون فرهنگی و
همچنین مشاهدات عینی، بی حجابی در تهران به سمت کشف حجاب رفته است.برداشتن
روسری و پوشیدن دامنهای کوتاه و بر تن کردن مانتوهای نازک افزایش معناداری
یافته است.
تمامی جامعه شناسان بر این نکته متفق القولند که هر
تصمیم حکومتی در عرصه های مختلف به خصوص در عرصه سیاست اثر خود را بر جامعه
می گذارد. به نظر می رسد در چند ماه گذشته نیز جامعه از تاثیر گذاری حوزه
سیاست در امان نمانده و اظهار نظر برخی از مردان عرصه سیاست منجر به افزایش
کشف حجاب در سطح جامعه شده است تا آنجا که چند هفته قبل آیت الله سید احمد
خاتمی در خطبه های نماز جمعه تهران به این امر معترض شد و بر این نکته
تاکید ورزید که بد حجابی در جامعه در حال حرکت به سمت کشف حجاب و بی حجابی
است.
در همین راستا خبرنگار اجتماعی جهان برای تهیه یک گزارش میدانی به میان مردم رفت و نظر آنها را در این مورد جویا شد:
خانم
تدینی که دبیر بازنشسته آموزش و پرورش است و هم اکنون در یکی از مدارس غیر
انتفاعی تهران در حال تدریس است معتقد است که تعصب و غیرت خانواده ها در
برابر دختران نوجوان و جوانشان به شدت افت کرده است به نحوی که دیگر حساسیت
زیادی در مورد بد حجابی و پوشش نا مناسب و حتی استفاده از لوازم آرایش و
... به خرج نمی دهند .
وی می گوید: من سالها در مدارس مختلف تهران
دبیری کرده ام اما در چند سال گذشته متوجه شده ام که آنقدر خانواده ها در
تربیت دینی فرزندانشان سهل انگار شده اند که دیگر دانش آموزان در کلاس درس
از مباحث های دینی واخلاقی کتابهایشان هیچ گونه تاثیری نمی پذیرند و در
واقع شنوایی گوششان را برای شنیدن احکام و اوامر الهی به خصوص در مورد نحوه
حجاب و نوع پوشش و طرز رفتار یک دختر خانم مسلمان از دست داده است.
یک
خانم خانه دار نیز در این زمینه معتقد است که در چند ماه اخیر کشف حجاب در
سطح جامعه به شدت افزایش یافته است به نحوی که انسان به عینه می بیند که
برخی از زنان ما بی حیا تر و برخی ازمردان ما نیزبی غیرت تر شده اند.
وی
می گوید :من به جرات می توانم بگویم که هر بار که برای کاری ازمنزل خارج
شدم و یا با ماشین همسرم در اتوبان بودیم چند مورد از زنانی را دیدم که در
داخل ماشین به طور کامل روسری هایشان را از سر برداشته بودند و از این کار
نیز هیچ ابایی نداشتند.
آقای شریفی نیز بیان داشت علاوه بر اینکه
برخی از زنان در پی ریختن قبح بی حجابی در سطح جامعه هستند ، در برابر
اعتراض برخی از افراد متدین نیز با وقاحت تمام می ایستند و بعضا با داد و
فریاد سعی می کنند این امر را یک مساله شخصی جلوه دهند.
آقای شریفی
که شغل خود را آزاد معرفی می کند در این زمینه به بیان یک تجربه شخصی می
پردازد و می گوید: در نزدیک محل کار من یک تالار عروسی است که اغلب شبها در
آنجا مراسم بر پا است. یکی از شبها بعد از پایان مراسم عروسی در این تالار
،تمامی مهمانان با وضعی بسیار زننده به داخل خیابان آمدند.زنان علاوه بر
اینکه هیچگونه پوششی بر سر نداشتند با همان لباسهای مجلسی که فقط مخصوص
چنین مراسمهایی است بیرون آمده بودند و متاسفانه در مقابل تالار به رقص و
پایکوبی مشغول بودند.
وی در ادامه می افزاید:من و دو سه نفر از
کاسبهای محل تصمیم گرفتیم که به این وضع زننده آنها تذکر دهیم .اما آنها
چنان حق به جانب و گستاخانه به ما بی ادبی می کردند که انگار یک چیزی هم از
ما طلب داشتند .ادعای آنها این بود که حتی یک شب عروسی هم نمی توانیم آزاد
باشیم و آنطور که دلمان می خواهد بگردیم!
وی ادامه می دهد اگر در
جامعه برای این وضع زننده حجاب قوانین محکمی تصویب شود و ضمانتهای اجرایی
معتبری نیز داشته باشد ،مردم کمتر با اینگونه موارد مواجه می شوند.
خانم
امامی نیز که خود را کارمند معرفی می کند با اسفبار خواندن وضع جامعه در
مورد رعایت حجاب می گوید:چه دختر و چه پسر در این زمینه کار را از حد به در
برده اند و هر نوع پوششی که در ماهواره تبلیغ می شود به سرعت از آن تبعیت
می کنند و از آن استفاده می کنند و به هیچ عنوان به این موضوع فکر نمی کنند
که آیا این نحوه پوشش با فضای فرهنگی جامعه مطابقت می کند یا نه و آیا
اصلا این نوع آرایش مو و صورت برای رفتن به خیابان صحیح است یا خیر؟
وی
با نگرانی ادامه می دهد :من به عنوان یک مادر که دخترانم در سن نوجوانی
قرار دارند و این چیزها برایم مهم است ، برای تربیت فرزندانم احساس خطر می
کنم.چگونه می توانم اینگونه تبعیضها را برایشان توجیه کنم و آنها را از
این فضای مسموم جامعه مصون نگاه دارم؟انتظار من از مسئولین این است که در
این زمینه جدی تر وارد عمل شوند.
دکتر رامیار جامعه شناس و استاد
دانشگاه در مورد افزایش پوشش نامناسب در سطح جامعه معتقد است : اصولا وقتی
انجام کاری را به تعویق می اندازیم و به آینده موکول می کنیم باعث می شود
در زمینه انجام آن کار دچار سهل انگاری شویم.
وی می گوید:در حال
حاضر مسئولین ما معتقدند در مورد نحوه بد پوشش و حجاب نباید کار ضربتی
انجام داد و باید با یک کار فرهنگی دراز مدت زمینه اصلاحات مورد
نیاز رابوجود آورد. بر همین اساس چون کار فرهنگی زمان بر است و اثر آن به
وضوح در جامعه قابل رویت نیست مردم نیز حساسیت خود را در این زمینه از دست
می دهند.
دکتر رامیار در ادامه می افزاید:متاسفانه در سطح مسئولین
همتی برای کاهش بد حجابی در سطح جامعه وجود ندارد.از یک طرف قانون خوبی در
این زمینه نداریم و از طرف دیگر هیچگونه ضمانت اجرایی محکم و مطمئن برای
انجام قانونمان نداریم.علاوه بر همه اینها مبارزه با بد حجابی را موکول به
کار فرهنگی دراز مدت می کنیم و از کنار آن عبور می کنیم.
این استاد
دانشگاه می گوید :همه عوامل فوق منجر به سهل انگاری در زمینه رعایت حجاب
به خصوص از طرف غرض ورزان شده است. منظور از غرض ورزان کسانی هستند که با
اینکه می دانند رعایت حجاب نص صریح قرآن و اسلام است و می دانند در مورد
نحوه پوشش قانون تصویب شده است ،باز هم با آن مخالفت می کنند و در سطح
جامعه با نحوه پوشش نامناسب و بعضا با کشف حجاب سعی در گسترش آن دارند.از
این رو مسئولین فرهنگی جامعه علاوه برانجام کار فرهنگی در این زمینه باید
در غالب کارهای عملی کوتاه مدت از سهل انگاری در این زمینه و گسترش آن
جلوگیری به عمل آورند.
منبع : جهان نیوز
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » خادم الشهدا ( یکشنبه 89/6/21 :: ساعت 2:52 عصر )
»» سفره افطار در کنار یاران سفر کرده
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » خادم الشهدا ( یکشنبه 89/5/31 :: ساعت 7:24 عصر )
»» شعر حدادعادل در وصف رهبر انقلاب
حدادعادل در وصف آیت الله خامنه ای شعر زیر را سروده است:
ای دو چشمانت چراغ شام یلدای همه
آفتاب صورتت خورشید فردای همه
ای دل دریاییات کشتی نشینان را امید
ای دو چشم روشنت فانوس دریای همه
خندههای گاه گاهت خنده خورشید صبح
شعله لرزان آهت شمع شبهای همه
ای پیام دلنشینت بارش باران نور
وی کلام آتشینت آتش نای همه
قامتت نخل بلند گلشن آزادگی
سرو سرسبزی سزاوار تماشای همه
گر کسی از من نشانی از تو جوید گویمش
خانهای در کوچه باغ دل، پذیرای همه
لالهزار عمر یک دم بی گل رویت مباد
ای گل رویت بهار عالم آرای همه
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » خادم الشهدا ( یکشنبه 89/5/31 :: ساعت 7:21 عصر )
»» حضور فرزندان مفام معظم رهبری در جبهه
سردار علی فضلی:توفیقی
بود که مدتی را در لشگر سیدالشهدا محضر برادر بسیار بزرگوارم آقا «سید
مجتبی» بودیم. ایشان مقطعی را که در لشگر سیدالشهدا بودند به من توصیه
کردند که من را به عنوان آقای حسینی خطاب کنید، چون ما برای ادای تکلیف و
برای انجام وظیفه به این جا آمدهایم نه برای نام و عنوان و فخر فروشی. در
مقطعی که ایشان در لشگر سیدالشهدا بودند «آقا مصطفی» (فرزند دیگر آیتالله
خامنهای) در جبهه حضور داشتند، مخصوصا در توپخانه 15 خرداد و در یگانهای
دیگر بودند. حضورشان در لشگر 10 در سال 66 و در هنگام عملیات «بیتالمقدس
2»، «بیتالمقدس 4» و «والفجر 10» بود. آن مقطعی را که ایشان در لشگر
سیدالشهدا بودند ما در «ماووت» مستقر بودیم. ویژگیهای زیادی ما از ایشان
در آن مدت دیدیم، توقعشان همانند یا کمتر از توقعاتی بود که سایر رزمندگان
داشتند، هیچ گاه ندیدم چیزی بیشتر از دیگر رزمندگان بخواهد و یا حتی
اشارهای بکند، بلکه کمتر از آن را قانع بودند. سعی بر این داشتند که در
جاهایی که امکان خطر بیشتری هست حضور داشته باشند و در مکانهای امن تعیین
شده نباشند. رفت و آمد و سرکشی به خط مقدم را همیشه جزو مبناها و ملاک
خودشان قرار میدادند، به موقع با بچهها شوخی و مزاح هم میکردند، در مورد
اقامه نماز یک ویژگی خاصی داشت، سعی داشت هنگامی که جماعت نبود نماز خود
را در جاهای خلوت و تاریک که افراد کمتر حضور داشتند به جا آورد. ما آنجا
چادرهای زیادی داشتیم، اما ایشان برای نماز و راز و نیاز، چادرهای پرت و
دور را انتخاب میکرد. این حالت در طول مدتی که ایشان در لشگر بودند تکرار
میشد و کار یک بار و دو بار نبود.
بزرگواری خاصی در ایشان بود؛
مثلا یادم میآید قرار شد ما برای دو هفتهای به سمت دشت پاریزی عراق
برویم. جلسهای گذاشتیم و به آقا مجتبی گفتیم بین شما و آقای مهدی هاشمی
فرزند آقای هاشمی رفسنجانی یکی از شما میتوانید بیایید، چون مسئولیت ما
خیلی سنگین است و مشکل میشود، ممکن است دو سه هفتهای سفر ما طول بکشد و
حوادث خطرناکی پیش رو داریم و احتمال برخورد با گروهکها و با ارتش عراق
خیلی زیاد است، بنابراین هر دوی شما مصلحت نیست بیایید، ما یک کدامتان را
میبریم. هر دو شدیداً مایل بودند که همراه ما باشند ولی از روی اطاعت
پذیری گفتند: هر چه که تکلیف ما هست بگویید ما همان را انجام میدهیم. ما
از ایشان خواهش کردیم که شما نیایید و فقط آقای مهدی هاشمی را میبریم، سید
مجتبی ماند. ما رفتیم و پس از چند روز به سمت منطقه «والفجر 10»
برگشتیم.به جهت حضور فرزندان مقامات مملکتی یک صفا و روحیه مضاعفی را در
بین رزمندگان به وجود آورده بود.
سردار سرلشگر شهید نورعلی شوشتری:فرزندان
آقا به دفعات در جبهه نبرد حاضر شدند و در عملیاتهای مختلف شرکت کردند؛
مثلا یک شب در عملیات «بیتالمقدس 3» بود که دیدیم «آقا سید مجتبی» با پسر
آقای هاشمی رفسنجانی، آن جا ظاهر شدند. آقا سید مجتبی ناراحت بود، گفتم: چه
شده؟ اشاره به عینکش کرد و گفت: این لامذهب شکسته، گفتم: این که ناراحتی
نداره، گفت: آخه از عملیات عقب میمانم و هی باید به این مشغول بشم. این
عملیات خیلی پیچیده بود و احتمال اسارت بعضی از نیروها میرفت لذا بچههایی
شرکت کرده بودند که پیش گام تر از همه بودند. من در این فکر بودم که فرزند
آقا و نیز فرزند آقای هاشمی را از عملیات خط شکنی دور نگه دارم، آنها هم
اصرار داشتند که باید شرکت کنند، البته آنها از این که من میخواهم آنها را
دور نگه دارم بی خبر بودند. من به دوستانم پنهانی گفته بودم که عینک آقا
مجتبی را درست نکنید تا بچهها بروند و اینها عقب بمانند، اما در هنگامی که
من مشغول صحبت با بی سیم و انجام کارهای دیگر بودم، ایشان عینک را گرفته
بودند و با یک سنجاق موقتاً درست کرده بود و با فرزند آقای هاشمی راه
افتادند به طرف خط، من هر چه کردم نتوانستم آنها را نگه دارم و رفتند. بعد
با فرمانده لشگرشان تماس گرفتم و گفتم: اینها دارند میآیند مواظب باش که
در خط شکنی شرکت نکنند. روز بعد که به منطقه رفتم، دیدم اینها روی ارتفاعات
«قَشَن» جایی که در نوک نقطه دفاعی قرار داشت و در محلی که واقعا هم تخلیه
مجروح از آن جا سخت بود و هم رساندن مهمات و آذوقه خیلی مشکل بود، قرار
گرفته اند. من با برادرمان فضلی صحبت کردم و گفتم: آقای فضلی، این دو نفر
به جای خطرناکی رفتهاند شهادتشان مشکلی نیست، اگر اسیر شوند از نظر
تبلیغاتی برایمان خیلی گران تمام میشود، ایشان گفت: من دیشب به آنها گفتم
ولی داوطلبانه رفتهاند.
نمونه دیگر در عملیات «مرصاد» بود که من
بهترین و دقیقترین اطلاعات را از اینها گرفتم. یک روز با تعداد زیادی از
بچههای بسیجی، برای جمع کردن اطلاعات، داخل سنگر گرد هم حلقه زده بودیم،
سنگر شلوغ بود، من اول نمی خواستم این دو نفر شناخته شوند ولی خود به خود
مشخص شدند. در آن جا این دو آقازاده چنان با شور و شعف کار میکردند و چنان
داوطلبانه آماده خط شکنی میشدند که روحیه افرادی که آنجا بودند چند برابر
میشد. من خودم از بچههای بسیجی و کسانی که در اطراف ما نشسته بودند
شنیدم که میگفتند ما فکر میکردیم فقط ما هستیم ولی وقتی میبینیم پسر
رئیسجمهور و دیگر مقامهای بالای مملکت این چنین خود را آماده نبرد
میکنند، روحیه میگیریم و قدر نظام اسلامی و مسئولان آن را بهتر میدانیم.
منبع رجا نیوز
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » خادم الشهدا ( جمعه 89/5/29 :: ساعت 10:8 عصر )
»» ماه رمضان
کاش در این رمضان لایق دیدار شوم
سحری با نظر لطف تو بیدار شوم
کاش منت بگذاری بسرم مهدی جان
تا که همسفره تو لحظه افطار شوم
استشمام عطر خوشبوی رمضان گوارای وجودتان
التماس دعا
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » خادم الشهدا ( پنج شنبه 89/5/21 :: ساعت 1:23 عصر )
»» خاطرات شهید سپهبد صیاد شیرازی از عملیات مرصاد
متن پیش رو بخشهایی از سخنرانی شهید سپهبد صیاد شیرازی 125 روز قبل از شهادت ایشان و در تاریخ 15/9/1377 است که در جلسه شب خاطره مسجد جامع قلهک تهران ایراد شده و برای نخستین بار در اسفند ماه 88 در ویژه نامه رمز عبور روزنامه ایران منتشر شد. رجانیوز در ساگرد عملیات غرور آفرین مرصاد، به بازنشر این روایت تاریخی می پردازد:
سیر نبردهای رزمندگان اسلام در دو دوره خلاصه میشود، یک دوره جنگ با ضدانقلاب و منافقین و دشمنان داخلی و یک دوره هم دوره هشت ساله دفاع مقدس.
در کردستان با کمک رزمندگان ارتشی، سپاهی، بسیجی کرد مسلمان شهرهای سنندج، مریوان، ایوان پیشمرگان دره، سقز، بانه، سردشت و بعدش هم اشنویه و بوکان در دوران فرماندهی و مسئولیت بنده، آزاد کردیم. یعنی این شهرها کاملاً دست ضدانقلاب بود، جادهها و پادگانها محاصره بود، به لطف خدا همگی آزاد شدند. در کردستان بودم که صداوسیما اعلام کرد که صیاد شیرازی شده فرمانده نیروی زمینی! آن موقع درجه حقیقی من سرگرد بود منتهی دو تا درجه افتخاری داده بودند که بتوانم فرماندهی بکنم. آمدم به جبهه جنوب، در جبهه جنوب اولین کاری که کردم در عرض دو سه روز قرارگاه کربلا را تشکیل دادیم، قرارگاه کربلا مرکز عملیات مشترک ارتش و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود.
ما فهمیده بودیم که اگر بخواهیم پیروز شویم، باید همه با هم ید واحده باشیم، بلافاصله طرحهامان را ریختیم. به لطف خداوند عملیاتها را پشت سر هم شروع کردیم، عملیات طریقالقدس و عملیات فتح المبین که دو هزار کیلومتر مربع از قلب رودخانه کرخه در شمال خوزستان آزاد شد، پادگان عین خوش و چنانه آنجا هم آزاد شد. حدود 16 هزار اسیر از دشمن در فتح المبین گرفتیم. عملیات بیتالمقدس انجام شد که 6 هزار کیلومتر مربع از خاک ما آزاد شد، شهر خرمشهر هم آزاد شد و حدود 19هزار و 600 نفر اسیر گرفتیم. تا حدود چهار، پنج سال با همین فرماندهی نیروی زمینی در جبهه بودم، بعد وضعیتی شد که من خودم تقاضا کردم که مسئولیتم را عوض کنند که شدم نماینده امام(ره) در شورای عالی دفاع. باز به جبهه میرفتم.ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » خادم الشهدا ( سه شنبه 89/5/5 :: ساعت 5:43 عصر )
»» روایت منسوب به امیرالمؤمنین علیهالسلام درباره مسجد جمکران
شبکه ایران- استاد علی اکبر مهدی پور پژوهشگر و نویسندهای است که تا کنون بیش از 80 عنوان کتاب تاریخی و دینی از وی به انتشار رسیده است.
این پژوهشگر حوزه علاوه بر این ده هامقاله تاریخی را که درباره اماکن و موضوعات مهم دینی است نیز به انتشار رسانده است.
در یکی از این مقالات که با عنوان "آشنایی با تاریخچه مسجد مقدس جمکران و برکات آن" منتشر شده،استاد مهدی پور به بررسی ادله تاریخی و روایی موثق درباره اهمیت این مسجد پرداخته است که یک قسمت از آن به پیشگویی امیر مؤمنانعلیه السلام از مسجد جمکران 300 سال پیش از تاسیس آن اختصاص دارد.
در این بخش آمده است:
مطابق نقل خلاصة البلدان از کتاب مونس الحزین شیخ صدوق، امیر مؤمنان علیه السلام از مسجد مقدّس جمکران سخن گفته است.
محمّد بن محمّد بن هاشم حسینی رضوی قمی، به تقاضای مولی محمّد صالح قمّی، به سال 1179 هجری، در باره فضیلت شهر قم و تاریخچه تأسیس مسجد مقدّس جمکران، کتاب ارزشمندی تألیف و آن را خلاصة البلدان نام نهاده است. شیخ آقا بزرگ تهرانی، این کتاب را مشاهده کرده و گزارش آن را در الذریعه آورده است.
مرحوم کاتوزیان، این کتاب را در اختیار داشته، فرازهایی از این کتاب را در کتاب أنوار المشعشعین آورده است. وی، در این رابطه، حدیثی از امیر مؤمنان علیه السلام آورده، که فرازهایی از آن را در این جا میآوریم و علاقهمندان به تفصیل بیشتر را به کتاب انوار المشعشعین رهنمون میشویم. او میگوید: در کتاب خلاصة البدان از کتاب مونس الحزین - از تصنیفات شیخ صدوق - با سند صحیح و معتبر، از امیر مؤمنان علیه السلام روایت کرده که خطاب به حذیفه فرمود: "ای پسر یمانی! در اوّل ظهور، خروج نماید قائم آل محمّد علیه السلام از شهری که آن را قم گویند و مردم را دعوت به حق میکند، همه خلائق از شرق و غرب، به آن شهر روی آورند و اسلام، تازه شود ...ای پسر یمانی! این زمین، مقدّس است، از همهی لوثها، پاک است ...عمارت آن، هفت فرسنگ در هشت فرسنگ باشد. رایت وی بر این کوه سفید بزنند، به نزد دهی کهن، که در جنب مسجد است، و قصری کهن - که قصر مجوس است - و آن را "جمکران " خوانند. از زیر یک مناره آن مسجد بیرون آید، نزدیک آن جا که آتشخانه گبران بوده ... ".
از این حدیث شریف، استفاده میشود به طوری که مسجد سهله در دوران ظهور حضرت بقیّةاللَّه، أرواحنا فداه، پایگاه آن حضرت خواهد بود، مسجد مقدّس جمکران نیز در عصر ظهور، جایگاه خاصّی دارد و پایگاه دیگری برای آن حضرت است.
مرحوم کاتوزیان، پس از نقل متن کامل حدیث، به شرح و تفسیر آن پرداخته، در باره کوه سفید و قصر مجوس و دیگر تعبیرهایی که در حدیث شریف آمده و ما به جهت اختصار نیاوردیم، به تفصیل، سخن گفته است.
خوانندگان گرامی، توجّه دارند که احادیث ملاحم، چندان نیازی به تحقیق در سند ندارند؛ زیرا، جز معصومان علیهم السلام که با سرچشمه وحی مربوط بودند، شخص دیگری نمیتوانست خبری بگوید که صدها سال بعد تحقّق پیدا کند.
روزی که امیرمؤمنان علیه السلام به حذیفه از مسجد جمکران خبر میداد، در سرزمین حجاز و عراق، کمتر کسی نام قم را شنیده بود، لذا میبینیم که در احادیث فراوانی، به هنگام بحث از قم، به "در نزدیکی ری " تعبیر شده تا به این وسیله، موقعیّت جغرافیایی شهر قم، برای اصحاب ائمّه علیهم السلام روشن گردد. از این رهگذر، احتمال نمیرود که احدی از مردم حجاز، نام جمکران را به عنوان یکی از دهات قم شنیده باشد.
نکات ریزی که در مورد قصر مجوس و آتشخانه گبران آمده، مطلبی نبود که در حجاز و عراق، کسی از آن آگاه باشد.
به هنگام صدور این حدیث از مولای متّقیانعلیه السلام، کسی نمیتوانست پیشبینی کند که در کنار دهِ جمکران، در آینده، مسجدی ساخته خواهد شد و با حضرت بقیّةاللَّه (عج) - که آن روز متولّد نشده بود - ارتباط خواهد داشت. هنگامی که شیخ صدوق، این حدیث را در کتاب مونس الحزین درج میکرد، بدون تردید، این مسجد، مناره نداشت.
هنگامی که صاحب خلاصة البلدان، در قرن دوازدهم، این حدیث را از مونس الحزین نقل میکرد، باز هم مسجد مقدّس جمکران، منارهای نداشت؛ زیرا، برای نخستین بار، در سال 1318 هجری، یک مناره در زاویه جنوب شرقی مسجد ساخته شد. هنگامی که مرحوم کاتوزیان، این حدیث را در کتاب أنوار المشعشعین مینوشت، مسجد جمکران، فقط یک مناره داشت و تا چند سال پیش نیز به همین منوال بود، ولی در این حدیث آمده است که " از زیر یک مناره آن، مسجد، بیرون آید". این تعبیر، صریح است در این که به هنگام ظهور حضرت بقیّةاللَّه، ارواحنا فداه، مسجد مقدّس جمکران، بیش از یک مناره خواهد داشت، در حالی که به هنگام چاپ کتاب ( 1327 هجری) مسجد، فقط یک مناره داشت.
منبع : رجانیوز
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » خادم الشهدا ( سه شنبه 89/5/5 :: ساعت 11:0 صبح )
»» اخلاص
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » خادم الشهدا ( جمعه 89/5/1 :: ساعت 6:8 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ
خبر اسید پاشی ،سوءقصد و یا تعرض به یک دختر جوان در شهرسمنان قویانماز شببرادر داخل قبر شهیدحسن باقریدلتنگی سردار اسماعیل احمدی مقدمیا مقلّب القلوب والابصارسردار سرتیپ پاسدار شهید حسن شاطریچه تعداد ایرانی عضو فیس بوک هستند؟پنج فیلترشکن صد درصد تضمینی!شهید حاج احمد کاظمیحیف که تهران دو کوهه ی قشنگی نیست!معلم بزرگ اخلاق تهران رفت[عناوین آرشیوشده]