حجت الاسلام فقیهی اصفهانی از اساتید حوزه علمیه قم : یکی
از رفقا ما به نام آقای رجالی ، که خیلی رفت و آمد داشت از قدیم با حضرت
آیت الله بهجت و درس ایشان را خیلی شرکت می کرد و خیلی آدم با صفا و سالم و
خوبی است، ایشان چند مورد از ایشان را برای ما نقل می کرد .
یکی اینکه می گفت ، آیت الله بهجت ، به
این راحتی هر کسی را راه نمی دادند برای ملاقات ، آن هم برای ملاقات های
طولانی و این حرف ها .
ولی آیت الله خامنه ای مرتب خدمت آیت الله
بهجت می رسیدند و این ها یک رابطه صمیمی داشتند . زیاد و به طور مخفیانه
آقا می آمدند قم و می رفتند خدمت آیت الله بهجت .
یکی از زمان هایی که ایشان می گفت زمان
ملاقات این دو بزرگوار بوده است ، سحر بود دو ساعت مانده به اذان صبح .
ایشان می گفت که آیت الله خامنه ای گاهی سحر می آمدند . در آن موقعیت حساس
می آمدند خدمت آیت الله بهجت و می رفتند . خوب این نشانه علاقه شدید آیت
الله بهجت به مقام معظم رهبری است که در این موقع شب و سحر آقا را می
خواستند و با هم بودند و صحبت می کردند .
بعد باز ایشان می گفتند چند سال پیش که
آیت الله خامنه ای یک هفته ای تشریف آوردند قم ، جمعیت زیادی برای استقبال
آمده بودند در خیابان ها .
آیت الله بهجت هم آمدند جزء جمعیت استقبال
کنندگان . حالا یک مرجعی در سن حدود نود سال ! ایشان هم آمدند در جمع
استقبال کنندگان آیت الله خامنه ای . ایشان می گفت که یک شخصی به ایشان گفت
که حاج آقا شما با این سن و سال آمدید وسط این جمعیت استقبال کنندگان ؟
آیت الله بهجت فرمودند : " اگر مردم می دانستند که استقبال این سید چقدر ثواب دارد هیچ کس در خانه نمی نشست " .
این تعبیر خیلی زیباست که اگر مردم می دانستند استقبال این سید چقدر ثواب دارد هیچ کس تو خانه نمی نشست .
حاج آقا صدیقی هم که خوب تو مراسم آیت
الله بهجت نقل کردند که چقدر آقا برای سلامتی آیت الله خامنه ای نذر می
کردند و گوسفند نذر می کردند و کارهایی انجام می دادند . خوب این باز نشانه
شدت علاقه بود به آقا .
بعد چیزی که نقل کردند این که شش ماه قبل از فوت آیت الله بهجت ایشان فرموده بودند که : " آقا را بگویید بیایند اینجا با ایشان کار دارم " .
آقا را خواسته بودند و آیت الله خامنه ای آمده بودن این جا قم . صحبت هایی با هم داشتند از جمله آیت
الله بهجت فرموده بودند : " خطری به سمت شما دارد می آید و من این خطر را
احساس می کنم و من آن چه باید برای شما انجام بدهم ، برای سلامتی شما انجام
داده ام (حالا نذر باشد یا هر چیز دیگر) " .
و فرموده بودند : " خودتان هم هر کاری می توانید انجام بدهید " .
البته کاملش را حاج آقای صدیقی روی منبر نگفتند .
ولی بعدها یکی از دفتری های آیت الله بهجت که اطلاع داشتند و کامل تر گفتند .
گفتند چند روزی گذشت و باز دوباره حضرت آیت الله بهجت گفتند که : " آیت الله خامنه ای را بگویید یک نفر بفرستند من با ایشان کار دارم " . حاج آقا محمدی گلپایگانی را آیت الله خامنه ای فرستادند پیش آیت الله بهجت .
آیت الله بهجت دومرتبه تأکید کردند: " که من برای سلامتی شما هرکاری می توانستم انجام دادم . خودتان هم یک کاری انجام بدهید " .
برای بار دوم بعد از چند روز این تأکید را آیت الله بهجت داشتند که به
واسطه آقای محمدی گلپایگانی به آقا خبرش رسید و خود آیت الله خامنه ای هم
هرکاری باید انجام بدهند انجام داده بودند .
آقا زاده آیت الله بهجت نیز می گفت که یک
موقعی آیت الله خامنه ای تشریف آوردند قم ، بعد آیت الله بهجت فرمودند : "
همه از اطاق بروند بیرون " . حالا هر کس می آمد ملاقات آیت الله بهجت ، پسر
آقا و بعضی های دیگر هم حضور داشتند .
بعد می گفت : یک موقعی آیت الله خامنه ای که آمدند ، آیت الله بهجت فرمودند : " هیچ کسی نماند ، همه بروند بیرون من با آقا حرف خصوصی دارم " و بعد تا مدتی با هم بودند و به طور خصوصی و ما همه رفته بودیم بیرون از اطاق ، این قدر با هم صمیمی بودند .
والسلام
دانلود فایل صوتی : 3.46بسم الله الرحمن الرحیم
«مادر»
آخ مادر من، مادر رنج دیده من.
چه خوابی دیشب دیدم، خواب دیدم که در جبهه
میجنگم همانند جوانان هموطنم در میدان جنگ زیر باران آتش جوانی جان
میکندم تیری جگر سوز به قلبم اصابت کرده بود... در آخرین لحظات زندگی
جوانمردهام. نامهای از تو بدستم رسید. درست بخاطر ندارم چه نوشته بودی .
ولی خلاصه نامهات را درخواب چنین به شعر در آوردم کجاست قبر تو جانم. کجا
به خاک افتادی. پیام مرگ خودت را عزیز من. به که دادی. هرآنچه تا که بدن
داشتن به نامه نهادم. چقدر نامه نوشتم. چرا جواب ندادی. نیمه شب وحشت زده و
گیج از خواب پریدم و تمام شب را به تو به تو مادر عزیزم فکر کردم.
شهید
"حاج اکبر آقابابایى " فرمانده عملیات نیروى قدس سپاه پاسداران انقلاب
اسلامى بود. حاج اکبر چند سال پیش عوارض شیمیایىاش عود کرد و در شهریور
ماه سال 1375 شهید شد. قرار نیست از حاج اکبر صحبت کنیم بلکه قرار است یکى
از صحبتهاى او را بخوانیم. در آینده مفصلاً از خود حاج اکبر هم خواهیم
نوشت انشاءالله.
آن روزها شهید بابایى از پاسداران جوان، زیرک و چالاک قرارگاه رمضان بود. روحش با شهداى کربلا محشور باد.
* "انافتحنالک فتحا مبینا "
از
بنده خواسته شد امشب مقدارى راجع به عملیات فتح یک(عملیات کرکوک) صحبت
کنم.این عملیات از عملیات هایى بود که در داخل آن طور که باید روى آن تبلیغ
نشد و خیلى از برادران از کم و کیف عملیات اطلاع پیدا نکردند که توضیحاتى
را عرض مىکنم.
بعد
از تصرف فاو توسط رزمندگان اسلام و شکستهاى بعد رژیم بعثى، دشمن با خط و
مشى جدید شروع کرد به بمباران تاسیسات نفتى و زدن مراکز اقتصادى ایران که
البته این خط مشى هم از خودش نبود؛ زیرا از یک طرف قیمت نفت را به
پایینترین سطح آن رساندند و از طرف دیگر مراکز نفتى و اقتصادى ایران را با
هواپیماها و سلاحهایى که غربىها در اختیار صدام قرار دادند بمباران
کردند؛ یعنى همزمان با کم شدن قیمت نفت شروع کردند صنایع ما را زدن. خب،
ضربات اقتصادى براى زیر فشار قرار دادن ایران بود و ما بایستى براى مقابله
اقدام نماییم.ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » خادم الشهدا ( یکشنبه 89/7/18 :: ساعت 11:26 صبح )
به گزارش فارس ، سرلشگر سیدیحیی رحیمصفوی نقل کرده است:
در آغاز جنگ که بنیصدر ملعون و خائن به
جبههها میآمد، بنده، فرمانده عملیات خوزستان بودم. ما را به جلساتی که
راجع به جنگ بود راه نمیدادند! من با شهید بزرگوار حسن باقری با تلاش مقام
معظم رهبری که نماینده وقت حضرت امام (ره)بودند، وارد جلسه شدیم.
وقتی نوبت ما صحبت کردن به ما رسید، ابتدا قرار بود وضعیت دشمن گزارش شود و بعد وضعیت جبهه خودمان.
به شهید بزرگوار اشاره کردم و گفتم «شما
این مطلب را توضیح بدهید»؛ مقام معظم رهبری در زمانهای بعد از آن جلسه به
من گفت که «تا شما اشاره کردی که حسن بلند شو، دیدم که یک جوان لاغر اندام و
کوچولو بلند شد، بدون اینکه سر و ریشی، محاسنی داشته باشد (البته ته ریش
کمی داشت)، دلم ناگهان ریخت. گفتم حالا بنیصدر و اینها نشستهاند، این
جوان چه میخواهد بگوید، تا آمد پای تابلو، آنتن را گرفت و شروع کرد وضعیت
دشمن را منطقه به منطقه تشریح کرد که دشمن اینجا چند تانک دارد، اینجا چه
تیپ و لشکری مستقر است، آنجا خاکریز زدند، اینجا میدان مین و آنجا سیم
خاردار ایجاد کردهاند، هر چه زمان میگذشت، قلبم روشنتر و چهرهام بازتر
میشد؛ مثل یک روحانی که مثلاً وقتی پسرش میخواهد به منبر برود نگران است
که آیا میتواند از عهده این منبر برآید یا نه. من چنین حالی داشتم ولی هر
چه بیشتر صحبت میکرد من چهرهام بازتر میشد.»
شهید باقری در آن جلسه چنان گزارش دقیق،
مصور و خوبی ارائه داد که همه حضار حتی خود بنی صدر به شگفت درآمد که این
جوان این اطلاعات جالب را از کجا آورده است.
منبع رجا نیوز
سردار کوثری در مورد نقش هاشمی رفسنجانی در این مورد اظهار داشت:
آقای هاشمی دراین باره نظرات مختلف را گرفت. یکی نظر آقای خاتمی به
عنوان وزیر ارشاد و مسئول تبلیغات جنگ بود. نظر آقای خاتمی این بود که
مردم از جنگ خسته شدند. بعدا آقای هاشمی از فرماندهان هم می خواهد که آنها
هم نظر خود را بیان کنند که جنگ را چگونه تمام کنیم. آقا محسن[رضایی] می
آید و با فرماندهان مشورت می کند و برآوردی که می کنند اعلام می کند .
آنها می گویندچیزی در حدود3 میلیارد دلار نیاز ما تجهزاتی می خواهیم تا جنگ
را با پیروزی تمام بکنیم. نظر سوم را هم آقای هاشمی از نخست وزیر می
خواهد. من هنوز آن نامه را دارم که ایشان می گوید: من حتی یک دلار هم نمی
توانم کمک کنم. این سه نظر را آقای هاشمی بین 30-40 نفرا از سیاست مداران
کشور برد و با آنها در میان گذاشت تا در این باره اظهار نظر کنند. در نهایت
نظر جمع بندی آنها را خدمت امام برد. امام هم مشورت می کرد. موقعی که
بردند حضرت امام آن عبارات را درباره پذیرش قطعنامه بیان کردند.
کوثری در پاسخ به این سوال که:"یکی از بحث های که اخیرا در فضای سیاسی
کشور مطرح شد، موضوع اهتمام دولت وقت به دفاع مقدس بود و پشتیبانی از جبهه
ها است. دولت در زمان جنگ برای جنگ هزینه می کرد؟" گفت:
بله،هزینه می کرد. اما مطابق با انتظاری که ما داشتیم، شاید به آن
اندازه نبود. شاید دولت آن زمان هم امروز بگوید من درآمد آن چنانی نداشتم
که بخواهم در جنگ هزینه کنیم. تنها کسی که حرف امام را درباره جنگ گوش و
خوب عمل کرد، صدام بود! جدی می گویم! چون همه چیزش را به جنگ آورد. وزارت
راه یا صنایع کشورش را در خدمت ارتش عراق در آورد. نمی گویم ما این کار
را نکردیم؛ اینجا هم گذاشتند. وزارت صنایع در یک حدی کمک کرد ولی می توانست
بهتر باشد. البته اینجا فرق می کرد، صدام و و حزب بعث اصلا به مردم بها
نمی دادند، اینجا برای مردم احترام قائل بودند. نمی خواهیم یک طرفه قضاوت
کنیم من می گویم اگر می خواستند بیشتر هزینه کنند می شد.