سنگى که به غصب در خانه است ، در گرو ویرانى کاشانه است . [ و این گفتار از پیامبر ( ص ) روایت شده است و شگفت نیست که دو سخن همدیگر را ماند که از یک چاه کشیده است و در دو دلو ریخته . ] [نهج البلاغه]
شهدا
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» شعری که رهبر انقلاب پس از ترور خطاب به امام خواندند

سر خُمِّ می سلامت، شکند اگر سبویی

چهار پنج روز از عزل بنی‌صدر می‌گذشت. جنگ با عراق و شورش منافقین بعد از اعلام جنگ مسلحانه با جمهوری اسلامی، بحث داغ محافل بود. آیت‌الله خامنه‌ای که از جبهه‌ها برگشته و خدمت امام رسیده بودند، بعد از دیدار، طبق برنامه‌ شنبه‌ها، عازم یکی از مساجد جنوب‌شهر برای سخنرانی بودند. خودرو حامل آیت‌الله خامنه‌ای که از جماران حرکت می‌‌کرد، آن روز مهمان ویژه‌ای داشت؛ خلبان عباس بابایی که می‌خواست درد دل‌هایش را با نماینده‌ امام در شورای عالی دفاع در میان بگذارد. آن‌ها نیم‌ ساعت زودتر از اذان ظهر به مسجد ابوذر رسیدند و گفت‌وگوشان را در همان مسجد ادامه دادند. نماز ظهر تمام شد. آقا رفتند پشت تریبون. نمازگزاران همان‌طور منظم در صفوف نماز نشسته بودند. پرسش‌های نوشته‌ مردم را به سخنران می‌دادند، اگرچه بعضی از پرسش‌ها تند و حتی گاهی بی‌ربط بود. آقا در سخنرانی مقدمه‌ای ‌چیدند تا به این‌جا ‌رسیدند که: «امروز شایعات فراوانی بین مردم پخش شده و من می‌خواهم به بخشی از آن‌ها پاسخ بدهم.» بین جمعیت ضبط صوتی دست به دست شد تا رسید به جوانی با قد متوسط و موهای فری و کت و پیراهن چهارخانه و صورتی با ته‌ریش مختصر که آن روزها کلیشه‌ چهره‌ و تیپ خیلی از جوان‌ها بود. خودش را رساند به تریبون. ضبط را گذاشت روی تریبون؛ درست مقابل قلب سخنران. دستش را گذاشت روی دکمه‌ Play. شاسی تق تق صدا کرد و روشن نشد؛ مثل حالت پایان نوار، اما او رفت.یک دقیقه نگذشت که بلندگو شروع کرد به سوت کشیدن. آقا همین‌طور که صحبت می‌کردند، گفتند: «آقا این بلندگو را تنظیم کنید.» بعد خودشان را به سمت چپ کشیدند و از پشت تریبون کمی عقب آمدند و به صحبت ادامه دادند: «در زمان امیرالمؤمنین، زن در همه‌ جوامع بشری -نه فقط در میان عرب‌ها- مظلوم بود. نه می‌گذاشتند درس بخواند، نه می‌گذاشتند در اجتماع وارد بشود و در مسائل سیاسی تبحر پیدا بکند، نه ممکن بود در میدان‌های... انفجار!
آقا که هنگام سخنرانی رو به جمعیت و پشت به قبله بودند، با یک چرخش 45 درجه‌ای به طرف چپ جایگاه افتادند. اولین محافظ خودش را بالای سر آقا رساند. مسجد کوچک بود و همان یک محافظ، به تنهایی تلاش کرد که آقا را بیاورد بیرون. امام جماعت، متحیر وسط مسجد مانده بود. چشمش به یک ضبط صوت ‌افتاد که مثل یک کتاب، دو تکه شده بود. روی جداره‌ داخلی ضبط شکسته، با ماژیک قرمز نوشته بودند «عیدی گروه فرقان به جمهوری اسلامی».بیرون از مسجد، در آغوش محافظ، لحظاتی به هوش آمدند. سرشان را آوردند بالا، اما زود سرشان افتاد. محافظ‌ها بلیزر سفید را انگار که ترمز نداشت، با سرعتی غیر قابل تصور می‌راندند. در مسیر بیمارستان، هر وقت به هوش می‌آمدند، زیر لب زمزمه‌ای می‌کردند؛ شهادتین می‌گفتند. لب‌ها و چشم‌ها تکان می‌خوردند؛ خیلی کم البته.ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » خادم الشهدا ( یکشنبه 89/4/6 :: ساعت 1:1 عصر )

»» برگزاری اربعین بازگشت پیکر پاک سردار هور

مراسم چهلمین روز بازگشت پیکر پاک و مطهر سردار سرلشکر علی
هاشمی در حسینیه عاشقان ثار الله اهواز برگزار شد .به گزارش واحد
مرکزی خبر ، یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس در این مراسم که باحضور
شماری از مسوولان استانی ، گروه های مختلف مردم شهید پرور و عشایر غیور
استان برپا شد ، با تجلیل از رشادت های سردار علی هاشمی گفت : این شهید
والامقام با تمام وجود و خالصانه در راه اسلام و ولایت فقیه و محور انسجام و
برادری بود .سردار قربانی افزود : خوزستان مهد شهیدان و مردان
بزرگی است که جان خود را در راه اسلام و انقلاب اسلامی فدا کردند.وی
با بیان اینکه دشمنان در طول تاریخ چشم طمع به کشورمان داشته اند ، گفت :
با عنایت خداوند و یاری اهل بیت (ع) و رهبری حضرت امام خمینی(ره) و حضور
ملت قهرمان ما در هشت سال دفاع مقدس ذره ای از خاک مقدس جمهوری اسلامی
ایران جدا نشد .این فرمانده دفاع مقدس افزود :‌ امروز کشور ما در
اوج اقتدار است و هیچ کشوری نمی تواند به این سرزمین مقدس تجاوز کند .سردار
شهید علی هاشمی پس از عملیات بیت المقدس مامور تشکیل قرارگاه نصرت به
منظور شناسایی منطقه عمومی هورالهویزه ( جزایر مجنون ) شد که این شناسایی
ها منجر به عملیات خیبر و بدر شد .
وی چهارم تیر سال 67 به همراه
چند تن از همرزمانش جاوید الاثر شد و نیروهای کمیته جستجوی مفقودان ستاد کل
نیروهای مسلح پیکر مطهر این شهید والامقام را بعد از 22 سال شناسایی کردند
.


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » خادم الشهدا ( پنج شنبه 89/4/3 :: ساعت 3:11 عصر )

»» چهلمین روز به خاکسپاری سردار هور

خاطرات محسن رضایی از سردار هور

محمدمهدی بهداروند، خاطرات محسن رضایی، فرمانده کل سپاه پاسداران در سال‌های دفاع مقدس را از سردار شهید علی هاشمی، فرمانده سری‌ترین قرارگاه اطلاعات جنگ ـ نصرت ـ در قالب کتاب «گمشده من» تدوین کرده است.
به گزارش خبرآنلاین، «گمشده من» عنوان کتابی است که در آن محمد مهدی بهداروند، خاطرات محسن رضایی؛ فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سال های جنگ تحمیلی از شهید علی هاشمی را گردآوری و تدوین کرده که مراحل انتشار را در سوره مهر طی می کند.
محمدمهدی بهداروند درباره این کتاب به سوره مهر می گوید: زمستان سال 81 به کنگره سرداران شهید خوزستان دعوت شده بودم. روز دوم این مراسم محسن رضایی حرفهایی درباره جنگ و علی هاشمی گفت که برایم تازگی داشت. از حرفهای دکتر رضایی متوجه علاقه اش به علی هاشمی شدم. از طرف دیگر سال ها بود که دلم می خواست کتابی یا حتی جزوه ای درباره شهید هاشمی بنویسم چون هم در دوران جنگ او را می شناختم و هم خاطرات متنوعی از فرماندهان دیگر درباه اش شنیده بودم.
وی ادامه می دهد: همان روز موضوع را با محسن رضایی مطرح کردم و او هم قول داد که خاطراتش را از هاشمی برایم بیان کند. چند ماه بعد به قولش عمل کرد و در اواخر سال 81 در سه جلسه یک ساعته خاطرات را گفت.
وی در مورد نحوه نوشتن خاطرات توضیح می دهد: بعد از مصاحبه با محسن رضایی تا مدتها کاری به نوارها نداشتم و بعد از مدتی در هر فرصتی که بدست می آوردم چند صفحه از حرفهای سردار رضایی را روی کاغذ می آوردم. در مرحله بعد شروع کردم به نوشتن پانوشت ها و گویا کردن پاره ای از اصطلاحات که گفته شده بود.
وی با اشاره به راهنمایی و کمک های سردار احمد سوداگر و سردارعلی ناصری برای سر وسامان گرفتن این کتاب، ادامه می دهد: وقتی این کتاب در مراحل پایانی آماده شده بود، خبر پیدا شدن پیکر شهید علی هاشمی در میان نیزارهای جزیره مجنون به اطلاع مردم رسید و روزهای آخر اردیبهشت ماه امسال بود که مردم خوزستان پس از گذدشت 22 سال دوباره یاد او را زنده کردند.
بهداروند درباره عنوان «گمشده من» برای این کتاب می گوید: این عنوان توسط مرتضی سرهنگی، مدیر دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری و از یکی از جمله‌های محسن رضایی در این کتاب انتخاب شده است. وی در بخشی از خاطراتش گفته است: «من به دنبال گمشده‌ای بودم. فهمیدم کسی جز علی هاشمی برای این عملیات [خیبر] مناسب نیست».



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » خادم الشهدا ( پنج شنبه 89/4/3 :: ساعت 11:25 صبح )

»» دختری که 15 دقیقه با رهبری صحبت کرد

سمیرا علی آبادی دانشجوی کارشناسی ارشد رشته تربیت بدنی در دانشگاه دولتی کردستان است و رشته اش تمام عشقش است. 

  می گوید: گاهی که جدی گرفته نمی شود و حقش ضایع می شود، گاهی که دلش می گیرد عجیب، می نشیند و با گریه حرف هایش را برای خدا می نویسد.

سال گذشته که مقام معظم رهبری از نمایشگاه مخترعین کردستان بازدید کرد، سمیرا تنها دختر مخترعی بود که در آن نمایشگاه حضور داشت و می گوید حدود 15 دقیقه با مقام معظم رهبری صحبت کرده و به این خاطر خیلی خوشحال است. عکسی که از این دیدار گرفته شده را هنوز دارد. همین عکسی که از او همراه مصاحبه آمده. سمیرا عضو بنیاد ملی نخبگان است و قصد دارد حالا حالاها مخترع بماند. ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » خادم الشهدا ( چهارشنبه 89/4/2 :: ساعت 6:34 عصر )


»» اعتراض شدید دانشجویان به لاریجانی

اعتراض شدید دانشجویان به لاریجانی/ رسایی: باید مشخص شود طراحان مصوبه با چه کسانی جلسه داشتند

مصوبه جنجالی مجلس هشتم در دفاع از ادامه وضعیت موجود مدیریت دانشگاه آزاد و وقف این بنگاه علمی اقتصادی 250 هزار میلیارد تومانی، موج عمیقی از تعجب و خشم را در میان جنبش دانشجویی به دنبال داشته است.ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » خادم الشهدا ( سه شنبه 89/4/1 :: ساعت 11:27 عصر )


»» رهنمودهای رهبر معظم انقلاب در شرایط کنونی


- در نصرت خدا شک نکنید

- بصیرت خود را بالا ببرید

- در شناخت دشمن خطا نکنید

- بدون تعصب حقایق را روشن کنید 

- خواص ، عامه مردم را روشن کنید

- خاک ریزتان در مقابل دشمن نرم
نباشد
ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » خادم الشهدا ( سه شنبه 89/4/1 :: ساعت 10:28 عصر )

»» در دیدار خانواده شهدا با 'ریگی' چه گذشت؟

روز جمعه بیست و هشتم خرداد ماه 1389 دو روز قبل از اعدام عبدالمالک ریگی، تعدادی از خانواده‏های شهداء و قربانیان، با این تروریست شرور دیدار و گفتگو کردند.

 آنچه در پی می‏آید نوشته «رضا لک‏زایی» است که عبدالمالک، برادرزاده او (شهید مسلم لک‏زایی) و شوهر خواهر او (شهید نعمت ا... پیغان) را به شهادت رساند و خودش را 150 روز به گروگان رفت و پس از پنج ماه در مقابل مبلغ هنگفتی پول آزاد کرد، که در خبرگزاری اهل‏بیت(ع) ـ ابنا ـ منتشر شده است:

عبدالمالک را روز جمعه بیست و هشتم خرداد ماه 1389 دوباره دیدم. آخرین باری که او را دیده بودم به اواخر اردیبهشت 1385 برمی‏گشت؛ زمانی که در دست یاران مسلح او گروگان بودم، و نمی‏دانستم زنده خواهم ماند یا به شهدای مظلوم تاسوکی خواهم پیوست...

از در که وارد می‏شود نگاهی به او می‏اندازم، مثل کسی راه می‏رود که انگار بدترین خبر زندگی‏اش را شنیده است؛ ناامید و درمانده و تنها، در میان چند نفر که احتمالاً محافظ بودند.

روی صندلی می‏نشیند، و نگاهش را به پایین می‏دوزد. با کمی فاصله از سمت چپ، تقریباً روبروی من نشسته است. دمپایی آبی‏رنگی پوشیده، بدون جوراب، با یک زیرشلواری آبی، که البته به پررنگی دمپایی‏اش نیست.

موهاییش هم کوتاه است، با ریشی که احتمالاً با نمره‏ی یک ماشین شده، و پیراهنی که روی زمینه سفیدش پر از چهارخانه‏های ریز مشکی است. دکمه آخری یقه‏اش باز است و زیر پوش سفید رنگش خودش را نشان می‏دهد.

ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » خادم الشهدا ( سه شنبه 89/4/1 :: ساعت 7:18 عصر )


»» ازدواج شهید همت به روایت همسر

همسر شهید همت یکی از دانشجویان داوطلب اعزامی از اصفهان به پاوه بود که تابستان 1359 وارد این شهر شد و همراه دیگر خواهران مستقر در کانون فرهنگی سپاه و جهاد پاوه به کار معلمی و امداد رسانی در روستاهای اطراف پاوه پرداخت. او در مهرماه همان سال، پس از اتمام مأموریت خود به اصفهان بازگشت و در اواخر تابستان سال 1360 بار دیگر راهی پاوه شد و فعالیت خود را از سرگرفت.

همت مدتی پس از بازگشت از سفر حج به خواستگاری اش رفت. خود وی شرح سامان گرفتن زندگی مشترک خود را با حاج همت چنین تعریف می‌کند: ادامه مطلب...

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » خادم الشهدا ( سه شنبه 89/4/1 :: ساعت 12:11 عصر )


»» گزارشی از آخرین لحظات چمران قبل از شهادت

قدس: چمران همراه با فرمانده جدید محور دهلاویه به نزدیکترین نقطه در منطقه دشمن رفت و پس از توجیه و تشریح مواضع دشمن، و نشان دادن نقاط قوت و ضعف، از فرمانده و همراهانش جدا شد و تأکید کرد که دیگر کسی اینجا نیاید؛ می خواهم تنها باشم. این یک دستور است..«ای دنیا و ای حیات، با همه زیباییهایت با همه مظاهر جلال و جبروتت، با همه کوهها، آسمانها، دریاها و صخره هایت، با همه وجود وداع می کنم. با قلبی سوزان و غم آلود به سوی خدا می روم و از همه چیز چشم می پوشم. ای پاهای من، می دانم که شما چابکید، می دانم که در همه مسابقه ها گوی سبقت را از رقیبان ربوده اید. می دانم فداکارید، می دانم که به فرمان من مشتاقانه به سوی شهادت صاعقه وار به حرکت درمی آیید. اما من آرزویی بزرگتر دارم، من می خواهم شما به بلندی طبع بلند شهیدان به حرکت درآیید، به قدرت اراده آهنینم محکم باشید، به سرعت تصمیمات و طرحهایم سریع باشید.ای پاهای من، از شما می خواهم این پیکر کوچک ولی سنگین از آرزوها و امیدها و مسؤولیتها را به سرعت مطلوب به هر نقطه دلخواه برسانید و در این لحظات آخر عمر، آبروی مرا حفظ کنید. من چند لحظه بعد به شما آرامش می دهم. آرامش ابدی.دیگر شما را زحمت نخواهم داد. دیگر شما را استثمار نخواهم کرد، دیگر فشار عالم و آدم و شکنجه روزگار را بر شما تحمیل نخواهم کرد. دیگر به شما بی خوابی نخواهم داد. و شما دیگر از خستگی فریاد نخواهید کرد.ای پاهای من، صبور باشید. تا لحظاتی دیگر راحت خواهید شد و از درد شکنجه ضجه نخواهید زد. از بی غذایی، از گرما و سرما شکوه نخواهید کرد. آرام و آسوده برای همیشه در بستر نرم خاک آسوده خواهید بود. اما این لحظات حساس، لحظات وداع با زندگی و عالم، لحظات لقای پروردگار، لحظات رقص من در برابر مرگ، باید زیبا باشد... .» سردار شهید دکتر مصطفی چمران این جملات را درست در آخرین دقایق عمر پربرکتش بر روی کاغذ نگاشته و پس از آن به سمت قربانگاه عشق «دهلاویه» گام برداشته است.چمران عزیز، به عنوان مقام ارشد ستاد فرماندهی کل نیروهای مسلح کشور برای انتخاب فرمانده جدید محور دهلاویه، زیر آتش شدید دشمن بعثی وارد منطقه شد و پس از معرفی فرمانده جدید، همه رزمندگان را در آغوش گرفت و آنان را بوسید و با همه وداع کرد و همراه با فرمانده جدید به نزدیکترین نقطه در منطقه دشمن رفت و پس از توجیه و تشریح مواضع دشمن، و نشان دادن نقاط قوت و ضعف، از فرمانده و همراهانش جدا شد و تأکید کرد که دیگر کسی اینجا نیاید؛ می خواهم تنها باشم. این یک دستور است!او در یک نبرد جانانه و رو در رو با نیروهای عراقی، توسط گلوله های خمپاره 60 به صورت رگباری مورد هدف قرار گرفت.شهید دکتر مصطفی چمران با هدف قرار دادن مواضع دشمن، آخرین درسهای دفاعی و پدافندی اش را به رزمندگان اسلام ارائه کرد و با ترکشهای داغ و جانسوز خمپاره ای که در کنارش قلب زمین را شکافته بود، شربت شهادت نوشید و روح بزرگ و مطهرش تا ابدیت پر کشید. راهش پر رهرو و اهدافش جاودانه باد



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » خادم الشهدا ( دوشنبه 89/3/31 :: ساعت 10:11 صبح )

»» حکایت اذان شهید

سال 74 بود که باز دلمان هوای خوزستان کرد و در خدمت بچه‌های «تفحص» راهی طلائیه شدیم. علیرغم آب‌گرفتگی منطقه، بچه‌ها با دل‌هایی مالامال از امید یک نفس به دنبال پیکرهای مطهر شهدا بودند و با لطف و عنایت خداوند، هر روز تعدادی پیکر شهید را کشف و منتقل می‌کردیم.
یک روز تا ظهر هرچه گشتیم پیکر شهیدی را پیدا نکردیم… دل بچه‌ها شکسته بود. هرکس خلوتی برای خود دست و پا کرده بود، صدایی جز صدای آب و نسیمی که بر گونه‌های زمین می‌وزید به گوش نمی‌آمد، در همین حین یکی از برادران رو به ما کرد و گفت: «صدای اذان می‌شنوم!» ما تعجب کردیم و حرف آن برادر را زیاد جدی نگرفتیم تا این‌که دوباره گفت: «صدای اذان می‌شنوم، به خدا احساس می‌کنم کسی ما را صدا می‌زند…».
باور این حرف برای ما دشوار بود، بچه‌ها می‌خواستند باز هم با بی‌اعتنایی بگذرند، آن برادر مخلص این بار خطاب به ما گفت: «بیایید همین جایی که ایشان ایستاده است را با بیل بکنیم». ما هم درست همان‌جایی که ایشان ایستاده بود را با بیل کندیم. حدود نیم متر خاک را برداشتیم، با کمال تعجب پیکر مطهر شهیدی را یافتیم که هنوز کارت شناسایی او کاملاً‌ خوانا بود و پلاکش در لابه‌لای استخوان‌های تکیده‌اش به چشم می‌خورد.
قدر آن لحظات توکل و اخلاص را فقط بچه‌های تفحص می‌فهمند..!

منبع :کتاب کرامات شهدا 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » خادم الشهدا ( یکشنبه 89/3/30 :: ساعت 8:37 عصر )

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خبر اسید پاشی ،سوءقصد و یا تعرض به یک دختر جوان در شهرسمنان قویا
نماز شب
برادر داخل قبر شهیدحسن باقری
دلتنگی سردار اسماعیل احمدی مقدم
یا مقلّب القلوب والابصار
سردار سرتیپ پاسدار شهید حسن شاطری
چه تعداد ایرانی عضو فیس بوک هستند؟
پنج فیلترشکن صد درصد تضمینی!
شهید حاج احمد کاظمی
حیف که تهران دو کوهه ی قشنگی نیست!
معلم بزرگ اخلاق تهران رفت
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 25
>> بازدید دیروز: 31
>> مجموع بازدیدها: 409927
» درباره من

شهدا
خادم الشهدا
امروز جمهورى اسلامى و نظام اسلامى با یک جنگ عظیمى مواجه است، لیکن جنگ نرم - که دیدم همین تعبیر «جنگ نرم» توى صحبتهاى شما جوانها هست و الحمدللَّه به این نکات توجه دارید؛ این خیلى براى ما مایه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى خوشحالى است - خوب، حالا در جنگ نرم، چه کسانى باید میدان بیایند؟ قدر مسلّم نخبگان فکرى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. یعنى شما افسران جوانِ جبهه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى مقابله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى با جنگ نرمید. اینى که چه کار باید بکنید، چه جورى باید عمل کنید، چه جورى باید تبیین کنید، اینها چیزهائى نیست که من بیایم فهرست کنم، بگویم آقا این عمل را انجام بدهید، این عمل را انجام ندهید؛ اینها کارهائى است که خود شماها باید در مجامع اصلى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تان، فکرى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تان، در اتاقهاى فکرتان بنشینید، راهکارها را پیدا کنید؛ لیکن هدف مشخص است: هدف، دفاع از نظام اسلامى و جمهورى اسلامى است در مقابله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى با یک حرکت همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جانبه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى متکى به زور و تزویر و پول و امکانات عظیم پیشرفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى علمىِ رسانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى. باید با این جریان شیطانىِ خطرناک مقابله شود.

» پیوندهای روزانه

افسر جوان جنگ نرم [152]
اولین یادوراه شهدا عاشورایی [55]
مشاوره ازدواج [484]
سایت خبری تابناک [213]
فاوا نیوز [197]
سایت فرهنگ انقلاب اسلامی [295]
محبان الزهرا [365]
ذاکرین [389]
سایت رهبری [483]
سایت صبح [244]
رجا نیوز [372]
سبکبالان [682]
دفاع مقدس [1046]
سایت ناجا [332]
[آرشیو(14)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
شهادت[128] . شهید علیرضا مولایی . عید . فاطمیه . قم . مادر . نوروز . نیروی انتظامی . ولایت . یاس . کرببلا . آقا . احساس . ایت الله . ایران . بسیجی . بهجت . خمینی . ریگی . سید احمد . شاخص .
» آرشیو مطالب
یادیاران
آذر 89
دی 89
بهمن 89
اسفند 89
فروردین 90
خرداد 90
اردیبهشت 90
مهر 91

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
برادران شهید هاشمی
WOET
fazestan
گرمساری
غمکده ی چاه علی(ع)

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان









» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» موسیقی وبلاگ

» طراح قالب