سر خُمِّ می سلامت، شکند اگر سبویی
محمدمهدی بهداروند، خاطرات محسن رضایی، فرمانده کل سپاه پاسداران در سالهای دفاع مقدس را از سردار شهید علی هاشمی، فرمانده سریترین قرارگاه اطلاعات جنگ ـ نصرت ـ در قالب کتاب «گمشده من» تدوین کرده است.
به گزارش خبرآنلاین، «گمشده من» عنوان کتابی است که در آن محمد مهدی بهداروند، خاطرات محسن رضایی؛ فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سال های جنگ تحمیلی از شهید علی هاشمی را گردآوری و تدوین کرده که مراحل انتشار را در سوره مهر طی می کند.
محمدمهدی بهداروند درباره این کتاب به سوره مهر می گوید: زمستان سال 81 به کنگره سرداران شهید خوزستان دعوت شده بودم. روز دوم این مراسم محسن رضایی حرفهایی درباره جنگ و علی هاشمی گفت که برایم تازگی داشت. از حرفهای دکتر رضایی متوجه علاقه اش به علی هاشمی شدم. از طرف دیگر سال ها بود که دلم می خواست کتابی یا حتی جزوه ای درباره شهید هاشمی بنویسم چون هم در دوران جنگ او را می شناختم و هم خاطرات متنوعی از فرماندهان دیگر درباه اش شنیده بودم.
وی ادامه می دهد: همان روز موضوع را با محسن رضایی مطرح کردم و او هم قول داد که خاطراتش را از هاشمی برایم بیان کند. چند ماه بعد به قولش عمل کرد و در اواخر سال 81 در سه جلسه یک ساعته خاطرات را گفت.
وی در مورد نحوه نوشتن خاطرات توضیح می دهد: بعد از مصاحبه با محسن رضایی تا مدتها کاری به نوارها نداشتم و بعد از مدتی در هر فرصتی که بدست می آوردم چند صفحه از حرفهای سردار رضایی را روی کاغذ می آوردم. در مرحله بعد شروع کردم به نوشتن پانوشت ها و گویا کردن پاره ای از اصطلاحات که گفته شده بود.
وی با اشاره به راهنمایی و کمک های سردار احمد سوداگر و سردارعلی ناصری برای سر وسامان گرفتن این کتاب، ادامه می دهد: وقتی این کتاب در مراحل پایانی آماده شده بود، خبر پیدا شدن پیکر شهید علی هاشمی در میان نیزارهای جزیره مجنون به اطلاع مردم رسید و روزهای آخر اردیبهشت ماه امسال بود که مردم خوزستان پس از گذدشت 22 سال دوباره یاد او را زنده کردند.
بهداروند درباره عنوان «گمشده من» برای این کتاب می گوید: این عنوان توسط مرتضی سرهنگی، مدیر دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری و از یکی از جملههای محسن رضایی در این کتاب انتخاب شده است. وی در بخشی از خاطراتش گفته است: «من به دنبال گمشدهای بودم. فهمیدم کسی جز علی هاشمی برای این عملیات [خیبر] مناسب نیست».
سمیرا علی آبادی دانشجوی کارشناسی ارشد رشته تربیت بدنی در دانشگاه دولتی کردستان است و رشته اش تمام عشقش است.
می گوید: گاهی که جدی گرفته نمی شود و حقش ضایع می شود، گاهی که دلش می گیرد عجیب، می نشیند و با گریه حرف هایش را برای خدا می نویسد.
سال گذشته که مقام معظم رهبری از نمایشگاه مخترعین کردستان بازدید کرد، سمیرا تنها دختر مخترعی بود که در آن نمایشگاه حضور داشت و می گوید حدود 15 دقیقه با مقام معظم رهبری صحبت کرده و به این خاطر خیلی خوشحال است. عکسی که از این دیدار گرفته شده را هنوز دارد. همین عکسی که از او همراه مصاحبه آمده. سمیرا عضو بنیاد ملی نخبگان است و قصد دارد حالا حالاها مخترع بماند. ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » خادم الشهدا ( چهارشنبه 89/4/2 :: ساعت 6:34 عصر )
مصوبه جنجالی مجلس هشتم در دفاع از ادامه وضعیت موجود مدیریت دانشگاه آزاد و وقف این بنگاه علمی اقتصادی 250 هزار میلیارد تومانی، موج عمیقی از تعجب و خشم را در میان جنبش دانشجویی به دنبال داشته است.ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » خادم الشهدا ( سه شنبه 89/4/1 :: ساعت 11:27 عصر )
- در نصرت خدا شک نکنید
- در شناخت دشمن خطا نکنید
- خواص ، عامه مردم را روشن کنید
روز جمعه بیست و هشتم خرداد ماه 1389 دو روز قبل از اعدام عبدالمالک ریگی، تعدادی از خانوادههای شهداء و قربانیان، با این تروریست شرور دیدار و گفتگو کردند.
عبدالمالک را روز جمعه بیست و هشتم خرداد ماه 1389 دوباره دیدم. آخرین باری که او را دیده بودم به اواخر اردیبهشت 1385 برمیگشت؛ زمانی که در دست یاران مسلح او گروگان بودم، و نمیدانستم زنده خواهم ماند یا به شهدای مظلوم تاسوکی خواهم پیوست...
از در که وارد میشود نگاهی به او میاندازم، مثل کسی راه میرود که انگار بدترین خبر زندگیاش را شنیده است؛ ناامید و درمانده و تنها، در میان چند نفر که احتمالاً محافظ بودند.
روی صندلی مینشیند، و نگاهش را به پایین میدوزد. با کمی فاصله از سمت چپ، تقریباً روبروی من نشسته است. دمپایی آبیرنگی پوشیده، بدون جوراب، با یک زیرشلواری آبی، که البته به پررنگی دمپاییاش نیست.
موهاییش هم کوتاه است، با ریشی که احتمالاً با نمرهی یک ماشین شده، و پیراهنی که روی زمینه سفیدش پر از چهارخانههای ریز مشکی است. دکمه آخری یقهاش باز است و زیر پوش سفید رنگش خودش را نشان میدهد.
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » خادم الشهدا ( سه شنبه 89/4/1 :: ساعت 7:18 عصر )
همت مدتی پس از بازگشت از سفر حج به خواستگاری اش رفت. خود وی شرح سامان گرفتن زندگی مشترک خود را با حاج همت چنین تعریف میکند: ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » خادم الشهدا ( سه شنبه 89/4/1 :: ساعت 12:11 عصر )
قدس: چمران همراه با فرمانده جدید محور دهلاویه به نزدیکترین نقطه در منطقه دشمن رفت و پس از توجیه و تشریح مواضع دشمن، و نشان دادن نقاط قوت و ضعف، از فرمانده و همراهانش جدا شد و تأکید کرد که دیگر کسی اینجا نیاید؛ می خواهم تنها باشم. این یک دستور است..«ای دنیا و ای حیات، با همه زیباییهایت با همه مظاهر جلال و جبروتت، با همه کوهها، آسمانها، دریاها و صخره هایت، با همه وجود وداع می کنم. با قلبی سوزان و غم آلود به سوی خدا می روم و از همه چیز چشم می پوشم. ای پاهای من، می دانم که شما چابکید، می دانم که در همه مسابقه ها گوی سبقت را از رقیبان ربوده اید. می دانم فداکارید، می دانم که به فرمان من مشتاقانه به سوی شهادت صاعقه وار به حرکت درمی آیید. اما من آرزویی بزرگتر دارم، من می خواهم شما به بلندی طبع بلند شهیدان به حرکت درآیید، به قدرت اراده آهنینم محکم باشید، به سرعت تصمیمات و طرحهایم سریع باشید.ای پاهای من، از شما می خواهم این پیکر کوچک ولی سنگین از آرزوها و امیدها و مسؤولیتها را به سرعت مطلوب به هر نقطه دلخواه برسانید و در این لحظات آخر عمر، آبروی مرا حفظ کنید. من چند لحظه بعد به شما آرامش می دهم. آرامش ابدی.دیگر شما را زحمت نخواهم داد. دیگر شما را استثمار نخواهم کرد، دیگر فشار عالم و آدم و شکنجه روزگار را بر شما تحمیل نخواهم کرد. دیگر به شما بی خوابی نخواهم داد. و شما دیگر از خستگی فریاد نخواهید کرد.ای پاهای من، صبور باشید. تا لحظاتی دیگر راحت خواهید شد و از درد شکنجه ضجه نخواهید زد. از بی غذایی، از گرما و سرما شکوه نخواهید کرد. آرام و آسوده برای همیشه در بستر نرم خاک آسوده خواهید بود. اما این لحظات حساس، لحظات وداع با زندگی و عالم، لحظات لقای پروردگار، لحظات رقص من در برابر مرگ، باید زیبا باشد... .» سردار شهید دکتر مصطفی چمران این جملات را درست در آخرین دقایق عمر پربرکتش بر روی کاغذ نگاشته و پس از آن به سمت قربانگاه عشق «دهلاویه» گام برداشته است.چمران عزیز، به عنوان مقام ارشد ستاد فرماندهی کل نیروهای مسلح کشور برای انتخاب فرمانده جدید محور دهلاویه، زیر آتش شدید دشمن بعثی وارد منطقه شد و پس از معرفی فرمانده جدید، همه رزمندگان را در آغوش گرفت و آنان را بوسید و با همه وداع کرد و همراه با فرمانده جدید به نزدیکترین نقطه در منطقه دشمن رفت و پس از توجیه و تشریح مواضع دشمن، و نشان دادن نقاط قوت و ضعف، از فرمانده و همراهانش جدا شد و تأکید کرد که دیگر کسی اینجا نیاید؛ می خواهم تنها باشم. این یک دستور است!او در یک نبرد جانانه و رو در رو با نیروهای عراقی، توسط گلوله های خمپاره 60 به صورت رگباری مورد هدف قرار گرفت.شهید دکتر مصطفی چمران با هدف قرار دادن مواضع دشمن، آخرین درسهای دفاعی و پدافندی اش را به رزمندگان اسلام ارائه کرد و با ترکشهای داغ و جانسوز خمپاره ای که در کنارش قلب زمین را شکافته بود، شربت شهادت نوشید و روح بزرگ و مطهرش تا ابدیت پر کشید. راهش پر رهرو و اهدافش جاودانه باد