"حساب و کتاب کرد. 30 گناه کبیره در کارنامه اعمالش وجود داشت. یکی از گناهانش ارتباط و دوستی با یک نامحرم بود. به مناطق که میآید از این رو، به آن رو میشود. تازه میفهمد جبهه و شهادت و جهاد یعنی چه. تصمیم میگیرد جبران کند. همه آن 30 گناه را." اینها را یکی از راویان کاروانهای راهیان نور گفت. از قصه تحول کسانی تعریف کرد که به اندازه وسع خودشان، بهرهای از خاک و آب مناطق بردهاند. محمدعلی کبیری میگوید: "خون ریخته شده در آن جا به حق بود. اگر ما شهید را ثارالله حساب کنیم، آنچه که از تغییرات میشنویم نباید برایمان تعجب آور باشد."
سال سن دارد و یکی از خاطرات آن روزهای دفاع را اینگونه بیان کرد: "یک شب در عملیات فتحالمبین بودیم. این عملیات در سه محور انجام شد. محور میانی عملیات، بعد از شهر شوش بود. این محور از خطوط اولیه درگیری با دشمن قرار داشت. بچهها در دشت بودند و دشمن به روی تپه و بر منطقه درگیری مسلط بود. اجازه نمیداد نیروهای ما خط را بشکنند.
فرمانده به یکی از بچهها میگوید بیاید و سنگر را مورد هدف قرار داده و تیربار دشمن را خاموش کند. این نیرو، وقتی جلو میرود تیری به سرش میخورد و مظلومانه شهید میشود.
با شهید شدن او، فرمانده نفر دوم را میفرستد که او هم شهید میشود. آقامهدی، فرمانده گردان، بعد از شهادت نفر دوم، دیگر رویش نمیشود به کس دیگری بگوید. خودش برای خاموش کردن تیربار میرود که او هم شهید میشود.
همه اینها ظرف چند دقیقه اتفاق میافتد و ما در عرض همین مدت کوتاه، سه تن از جوانهای مومن و پاکی را که هر کدام برای خود پهلوانی بودند، از دست دادیم."
محمدعلی کبیری معتقد است: اگر ما دلایل این خون دادنها و ایثارها را بدانیم میتوانیم در زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی خود موفق باشیم و با توکل به خدا، از فتنهها نجات پیدا کنیم.
او در ادامه یادآوری کرد: "در هر دورهای امکان مشبه شدن حق و باطل وجود دارد. در زمان جنگ هم گاهی تشخیص حق از باطل سخت میشد اما بچهها با بصیرتی که داشتند توانستند راه را از چاه بازشناسند.
کبیری گفت: "بچههای ما با بصیرت از همه چیز خود گذشتند و راهی جبههها شدند."