کیهان در یادداشتی با عنوان« چرا نظام به بعضی از راهپیمایی ها مجوز نمی دهد؟» نوشت:
*این پرسش که چرا نظام به سران فتنه اجازه برپایی یک راهپیمایی جداگانه را نمی دهد تا به قول آقایان وزن جریان ها مشخص شود، این روزها یکی از معدود بحث های باقی مانده از دوران فتنه است که ارزش دارد اندکی به آن پرداخته شود. به این شبهه- که به ظاهر آخرین تیر در ترکش غربی ها و عمله داخلی آنهاست- به روش های بسیار مختلفی می توان پاسخ داد که متأسفانه تا امروز به اندازه کافی، بسط داده نشده است.
* اگر اصلاح طلبان نگاهی به گذشته خود کنند خواهند دید که تا وقتی یک «گروه سیاسی درون نظام» بودند، هیچ مانعی بر سر راه تجمعات و میتینگ های آن ها ایجاد نشد با این که انواعی از جرایم از توهین به مقام های عالی نظام تا هتک مقدسات، درون آن تجمعات رخ می داد. مهم است به یاد بیاوریم که تجمعات به اصطلاح انتخاباتی اصلاح طلبان قبل از 22 خرداد 88- تقریبا از همان روزهای اول- به سمت خشونت، ساختارشکنی، خسارت زدن به جان مردم، مأموران و اموال عمومی و خصوصی کشیده شد. درحالی که تقریبا غروب هر روز در یکی دو ماه قبل از انتخابات، تهران درگیر آشوب های متعدد در گوشه و کنار شهر بود. نظام هیچ یک از تجمعات انتخاباتی اطلاح طلبان و کارناوال های آن ها را لغو نکرد و فقط تلاش نمود از میل ذاتی آن ها به خشونت بکاهد. پس روشن است که نظام زمانی همین نزدیکی ها به خوبی نشان داده هیچ ترسی از این که مجوز راهپیمایی به گروه سیاسی داخل نظام بدهد، ندارد.
* پس از انتخابات، صورت مسئله به طور کامل تغییر کرد. اولین نکته این بود که اصلاح طلبان از همان روز اول ادعا می کردند قصد اعتراض بدون خشونت را دارند اما هیچ تجمعی از آن ها در روزهای نخست دیده نشد الا این که به محل جولان ضدانقلاب و گروهک های تروریستی بدل شد و تندترین خشونت ها در آن به وقوع پیوست. آیا آقای «موسوی» می تواند حتی یک مورد از تجمعات اصلاح طلبان، پس از انتخابات را نشان دهد که در متن و حاشیه آن خشونت های گرم و سرد، رخ نداده باشد؟حتی در تجمع روز 25 خرداد که آقایان دایما به عنوان یک «راهپیمایی سکوت» به آن استناد می کنند هم حداقل به 3 کلانتری، یک پایگاه بسیج، چندین مأمور نیروی انتظامی و تعداد قابل توجهی از مردم عادی که قیافه شان مورد پسند آنان نبود، حمله شد. به واقع نظام در مقابل این وضعیت چه باید می کرد؟ آیا باید با اعطای مجوز، اجازه می داد که آقایان علاوه بر همه توجیهات دیگر، توجیه قانونی هم برای آشوب گری های خود دست و پا کنند؟ کجای دنیا به چنان تجمعات و چنین تجمع کنندگانی اجازه برگزاری راهپیمایی می دهند؟
* نکته بعدی این است که آقایان ادعا می کنند طبق قانون اساسی حق اعتراض و برگزاری تجمع سیاسی برای آن ها محفوظ است. باید گفت آیا قانون اساسی حق خشونت، تخریب و ترور را هم برای آقایان به رسمیت شناخته است؟! اساسا چرا باید به تجمعی مجوز داد که مبنای آن یک دروغ شاخ دار به نام تقلب است که امروز دیگر حتی مدعیان آن هم توان و انگیزه دفاع از آن را ندارند. جالب است که خود موسوی هم در شبه بیانیه اخیر خود، دیگر ذکری از موضوع تقلب نکرده است.
* نکته بسیار مهم بعدی در همین باره این است که آقایان اساسا چرا حالا به فکر گرفتن مجوز افتاده اند؟ چرا در روز 25 خرداد که با یک دروغ مردم را به خیابان ها کشاندند و آشوب های بعد از انتخابات را کلید زدند، در روز 30 خرداد که عملا در تهران جنگ خیابانی به راه انداختند، در روز قدس که در خیابان های تهران به ارزش های میلیون ها روزه دار اهانت کردند، در روز 13 آبان که آشکارا به نفع آمریکا و اسرائیل شعار دادند، در روز 16 آذر که عکس امام(ره) را در دانشگاه تهران پاره کردند، به فکر مجوز گرفتن نیفتادند؟
*پاسخ آسان است. آن روزها هنوز مانده بودند معدود کسانی که خام شوند و به حرف آقایان به خیابان بیایند ولی حالا با وجود حماسه های 9 دی و 22 بهمن دیگر روشن شده که کسی در تهران برای دروغ های آنان تره هم خرد نمی کند و دقیقا به همین دلیل و برای آن که از دست رفتن سرمایه اجتماعی خود را بپوشانند، پشت درخواست هایی سنگر می گیرند که می دانند به ده ها دلیل، امکان اجابت آن وجود ندارد. خوب است آقای موسوی از خودش بپرسد- البته پس از آن که سر خود را از پنجره بیرون آورد و گذاشت تا هوایی بخورد- که آن مردمی که چند ماهی در سال 88 به اجابت درخواست ایشان بدون مجوز بیرون می آمدند، اکنون کجا هستند؟ مگر آن روز برای فراخواندن مردم مجوز لازم بود که حالا شد؟ به واقع اگر آقای موسوی و دوستان شان می توانستند در این تهران چند ده هزار نفر را جمع کنند- که چند ماه است نتوانسته اند- باز هم نیازی به درخواست مجوز می دیدند؟!