سفارش تبلیغ
صبا ویژن
گفتار حکیمان اگر درست باشد درمان است ، و اگر نادرست بود درد تن و جان . [نهج البلاغه]
شهدا
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» مهدی روح من است (شهید باکری از زبان محسن رضایی )2

 

بعد از آن بود که بهش حکم تشکیل تیپ عاشورا را دادم. قبول نمی کرد. حتی دلیل های منطقی می آورد

می گفت می خواهد کنار نیروها باشد، نه بالای سرشان، که بعد خدای نکرده غرور بگیردش. و به نظر من حق داشت. چون با تمام وجودش کار کردن را تجربه کرده بود. از قبل از انقلاب و همچنین در زمان انقلاب و نیر در زمان مقابله با ضد انقلاب در کردستان ودر شهرها و حالا هم جنگ. و بخصوص در زمان شهردار بودنش در ارومیه و بخصوص در هشت نه ماه اول  جنگ، که بنی صدر فرمانده کل قوا بود و در حقیقت تمام جنگ دست او بود.
بنی صدر و دوستانش عقیده داشتند نیروهای مردمی، کسانی مثل مهدی و حمید و شفیع زاده، حق ندارند بیایند توی آبادان برای خودشان خط دفاعی تشکیل بدهند. در حالی که حمید و مهدی و شفیع زاده اصلاً به این حرفها اعتنا نمی کرد. خودشان با اختیار خودشان آمدند آبادان و مشغول به کار شدند. مهدی می رفت بالای دکل دیدبانی می کرد و از همان بالا به شفیع زاده می گفت بفرست، یعنی خمپاره بفرست. صبح تا شب از همان جا، بنا به سهمیه ای که داشت، بیست سی تا گلوله شلیک می کردند، بعد می آمدند توی دفترچه شان

می نوشتند که چند ایفا آتش گرفت، چند تا سنگر منهدم شد، چند تا عراقی خط خورده اند و از همین مسائل.
آنجا قدرت مانور این سه نفر دو کیلومتر بیشتر نبود. چون تمام درها به رویشان بسته بو د. د ر حقیقت آنها اول اسیر خودی بودند و بعد در محاصره ی عراقی ها. آن هم مهدی که اگر جای رشد می دید، قدرت فرماندهی 2000 نفر را داشت. انسانهای بزرگ گاهی در درون خودی ها به اسارت کشیده می شوند. انسانهایی که اگر دستشان را باز بگذارند تمام دشمنان یک ملت را می توانند سرکوب کنند و بسیاری از موانع را از سر راه بردارند.
مهدی  این طوری بود، حمید این طوری بود، شفیع زاده اینطوری بود. یادم هست ما در آن هشت نه ماه از طرف بنی صدر و دوستانش خیلی تحت فشار بودیم و به سختی یک خط پیدا می کردیم تا برویم علیه دشمن بجنگیم. تفکر حاکمه این بود که «شما جنگ بلد نیستید. می روید منطقه را لو می دهید.»
مثلاً می گفتند: «شما با این آخوندهایی که با خودتان می آورید، به خاطر عمامه های سفیدشان، به دشمن اجازه گرا گرفتن می دهید.»
بهانه می گرفتند. البته مسخره هم می کردند. و ما هم از خودی ها و هم از عراقی ا زخم می خوردیم و صبر می کردیم. خودی ها در شهر و با تظاهرات و ترور و شایعه پراکنی و حمله های مسلحانه ی کردستان و عراقی ها با گرفتن پنج استان ما.
خرمشهر سقوط کرده بود و آبادان در محاصره بود و عراقی ها در دره پانزده کیلومتری اهواز مستقر شده بودند. نمی دانستیم باید بیاییم تهران را حفظ کنیم یا برویم خوزستان بجنگیم.
بعد از ترورهای سال شصت و از دست دادن خیلی از عزیزان و فرار بنی صدر. بچه های انقلاب دست به دست هم دادند و دور هم جمع شدند ابتدا به تهران سر و سامانی دادند. کسی مثل مهدی از شهرداری ارومیه و مسئولیت های دیگرش دست  کشید آمد شد معاون تیپ و بعد هم فرمانده ی تیپی که بعدها لشکر شد. مهدی خیلی سریع رشد کرد. به همه ثابت کرد که در آن نه ماه اول جنگ آن ظلم سیاسی عجیبی که به نیروهای حزب الهی وارد شد از حمله عراق و صدام هم بدتر بود.
مهدی در عملیات بیت المقدس به عنوان فرمانده تیپ آمد توی صحنه و مشهور شد در عملیات رمضان هم، با وجود جراحتش بیمارستان را رها کرد آمد وارد صحنه عملیات شد.
یادم هست بچه ها گزارش می داند که مهدی از فشار درد ، گاهی خم می شد تا دردش تسکین پیدا کند.

می گفتند با همان حالت خمیده از پشت خط بی سیم می زده و فرمانده گردان هاش را صدا می زده می گفته چه کار کنند یا از کجا بروند. خیلی ها بودند که اگر چنین زخمی بر می داشتند یک لحظه هم حاضر نبودند در عملیات شرکت کنند. می رفتند یکی دو سال در ایران یا اروپا بستری می شدند و استراحت می کردند تا این ترکش را از جمس نازنینشان بیرون بیاورند. اما برای مهمدی جسم و جان معنی نداشت.
معروف بود در جبهه های جنگ که وقتی به نیروها فشار می آمد یک عده بروند به فرمانده ها بگویند بروید گزارش بدهید و امکانات بگیرید. تکیه کلام او این بود که «ما فقط گزارش مان را به خدا می دهیم. نه به کسی دیگر»
مهدی یکی دو بار هم خودش را نشان داد. که یکیش به «عدم الفتح» معروف شد. یعنی عملیات خیبر. این عملیات خیلی مهم و حساس بود. چرا که نقطه ی عطفی بود در جنگهای ما. چون ما داشتیم از نوع جنگ های زمینی به طرف جنگ های آبی- خاکی می رفتیم. لذا فراهم کردن مقدمات این عملیات خیلی مهم بود. هم از نظر آموزش غواصی و قایقرانی. هم از نظر روحی. نیروها باید مسافتی را حدود سی کیلومتر در آب پیش می رفتند و بعد می رسیدند به عراقی ها. خیز خیلی بلندی بود. اولین باری بود که این صورت می گرفت. هم حرکت در آب، هم جنگ در آب برای همه ی ماجدید و عجیب بود.
من گاهی برای بررسی وضع نیروها غافلگیرانه می رفتم توی لشکر. یک شب بدون این که به مهدی بگویم با چند نفر از بچه ها بعد از نماز مغرب رفتیم لشکر عاشورا. من اغلب چفیه می زدم که شناخته نشودم. رفتم پرسیدم: «بچه ها ی لشکر کجا هستند؟»
گفتند: فلان جا هستند و «دارند زیارت عاشورا می خوانند.»



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » خادم الشهدا ( جمعه 86/9/9 :: ساعت 5:43 عصر )

»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خبر اسید پاشی ،سوءقصد و یا تعرض به یک دختر جوان در شهرسمنان قویا
نماز شب
برادر داخل قبر شهیدحسن باقری
دلتنگی سردار اسماعیل احمدی مقدم
یا مقلّب القلوب والابصار
سردار سرتیپ پاسدار شهید حسن شاطری
چه تعداد ایرانی عضو فیس بوک هستند؟
پنج فیلترشکن صد درصد تضمینی!
شهید حاج احمد کاظمی
حیف که تهران دو کوهه ی قشنگی نیست!
معلم بزرگ اخلاق تهران رفت
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 10
>> بازدید دیروز: 7
>> مجموع بازدیدها: 407903
» درباره من

شهدا
خادم الشهدا
امروز جمهورى اسلامى و نظام اسلامى با یک جنگ عظیمى مواجه است، لیکن جنگ نرم - که دیدم همین تعبیر «جنگ نرم» توى صحبتهاى شما جوانها هست و الحمدللَّه به این نکات توجه دارید؛ این خیلى براى ما مایه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى خوشحالى است - خوب، حالا در جنگ نرم، چه کسانى باید میدان بیایند؟ قدر مسلّم نخبگان فکرى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. یعنى شما افسران جوانِ جبهه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى مقابله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى با جنگ نرمید. اینى که چه کار باید بکنید، چه جورى باید عمل کنید، چه جورى باید تبیین کنید، اینها چیزهائى نیست که من بیایم فهرست کنم، بگویم آقا این عمل را انجام بدهید، این عمل را انجام ندهید؛ اینها کارهائى است که خود شماها باید در مجامع اصلى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تان، فکرى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تان، در اتاقهاى فکرتان بنشینید، راهکارها را پیدا کنید؛ لیکن هدف مشخص است: هدف، دفاع از نظام اسلامى و جمهورى اسلامى است در مقابله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى با یک حرکت همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جانبه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى متکى به زور و تزویر و پول و امکانات عظیم پیشرفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى علمىِ رسانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اى. باید با این جریان شیطانىِ خطرناک مقابله شود.

» پیوندهای روزانه

افسر جوان جنگ نرم [152]
اولین یادوراه شهدا عاشورایی [55]
مشاوره ازدواج [484]
سایت خبری تابناک [213]
فاوا نیوز [197]
سایت فرهنگ انقلاب اسلامی [295]
محبان الزهرا [365]
ذاکرین [389]
سایت رهبری [483]
سایت صبح [244]
رجا نیوز [372]
سبکبالان [682]
دفاع مقدس [1046]
سایت ناجا [332]
[آرشیو(14)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
شهادت[128] . شهید علیرضا مولایی . عید . فاطمیه . قم . مادر . نوروز . نیروی انتظامی . ولایت . یاس . کرببلا . آقا . احساس . ایت الله . ایران . بسیجی . بهجت . خمینی . ریگی . سید احمد . شاخص .
» آرشیو مطالب
یادیاران
آذر 89
دی 89
بهمن 89
اسفند 89
فروردین 90
خرداد 90
اردیبهشت 90
مهر 91

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
برادران شهید هاشمی
WOET
fazestan
گرمساری
غمکده ی چاه علی(ع)

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان









» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» موسیقی وبلاگ

» طراح قالب