بچه های مدرسه در گوشی با هم صحبت می کنند . بیشتر معلمها بجای اینکه در دفتر باشند در حیاط مدرسه قدم می زنند و با بچه ها صحبت می کنند . آنها این کار را از معلم تاریخ که چند روزی است فراری شده است یاد گرفته اند .
چند روز پیش بود که رفت جلوی صف و با یک سخنرانی داغ و کوبنده جنایتها شاه و خاندانش را افشا کرد و قبل از اینکه ماموران ساواک وارد شوند از مدرسه فرار کرد .حالا سر لشگر ناجی برای دستگیری او جایزه تعیین کرده است .......
یکی از بچه ها در گوشی با ناظم صحبت می کند . ناظم در حالی که دست و پایش را از وحشت و ترس گم کرده هول هولکی خودش را به دفترمی رساند. ... ناظم آب دهانش را قورت می دهد و می گوید ((جناب ذاکری. بچه ها ...... بچه ها می گویند باز هم معلم تاریخ )) ..............
مدیر تا اسم معلم تاریخ را می شنود مثل برق گرفته ها از جای می پرد و می پرسد (( چی معلم تاریخ ؟ منظورت همت است؟ ))
-مدیر می پرسد همت باز هم می خواهد اینجا سخنرانی کند ؟ اما حالا که اینجا نیست
ناظم جواب می دهد : هر کجا باشد سر ساعت خودش را می رساند . بچه ها با معلم ها قرار گذاشته اند و قتی زنگ را زدیم سر کلاس نروند ! و توی حیاط مدرسه صف بکشند به سخنرانی همت گوش بدهند . ........
مدیر می گوید معلم ها غلط کرده اند برو زنگ رابزن من هم الان به سر لشگر زنگ می زنم .................
بچه هابه سرکلاس نمی روند و صف می کشند در همین حین نیز محمد ابراهیم همت وارد مدرسه می شود و شروع به سخنرانی می کند
لحظاتی بعد صدای محمد ابراهیم در هیا هوی و غرش ماشین های نظامی در هم می پیچد سرلشگر به همراه نیرو هایش وارد مدرسه می شوند و مامور ها نیز دور محمد ابراهیم را می گیرند . سر لشگر دستور بازداشت همت را صادر می کند قبل از اینکه مامور ها همت را دستگیر کنند همت دستش را داخل حلق برده و عق می زند .. یکی از مامورها به سر لشگر می گوید : ( حالش خراب شده است )
همت باز هم عق می زند و استفراغ می کند . مامور ها خودشان را به کنار ی می کشند تا سرلشگر بتواند همت را ببیند . با عصبا نیت لگدی بله شکم همت می زند و فر یاد می کشد (( این پدر سوخته را ببرید دستشویی و دست و صورتش را بشویید .. تند باشید . زودتر )) .....
از داخل دستشویی صدای شر شر آب وعق زدن همت به گوش می رسد . سرلشگر در راهرو قدم می زند و حسابی کلافه شده اما خوشحال از این است که بالاخره توانسته ممحمد ابراهیم همت را دستگیر کند ...
یکی از مامورها در را می فشارد اما باز نمی شود
-در قفل است قربان
مامورها با تهدید از همت می خواهند در را باز کند . اما صدایی شنیده نمی شود بالاخره دستور شکستن در صادر می شود .... دستشویی خالی است و شیر آب باز و پنجره پشتی شکسته!