خبرنگار «بازتاب» گزارش داد: در حالی که «آریل شارون»، نخستوزیر 77 ساله رژیم صهیونیستی با مرگ دست و پنجه نرم می کند، فضای بنبست و ابهام در این رژیم حاکم شده است.
هنوز رسانه های اسراییلی حاضر به اعلام مرگ شارون نشده اند، اما از تل آویو خبر می رسد مقامات این رژیم از زنده ماندن او قطع امید کرده اند.این در حالی است که شبکه های عربی به اعلام قطعی مرگ شارون پرداخته اند.
بنا بر این گزارش، با مرگ شارون، بنبست سیاسی اسرائیل به شرایط بحرانی می رسد، چراکه او که خود بنیانگذار حزب تازهتأسیس «کدیما» بوده و بسیاری از چهرههای سیاسی اسرائیل به دلیل شخصیت محوری او به حزب جدیدالتأسیس پیوسته بودند که انتظار میرفت این حزب در انتخابات آتی از دو حزب سنتی لیکود و کارگر، کرسیهای بیشتری در کنست (مجلس اسرائیل) را به دست آورد؛ این انتخابات در اسفند ماه امسال انجام میشود و بدینوسیله بنبست جدیدی در هدایت سیاسی اسرائیل به وجود آمده از سوی رهبری حزب کارگر بر عهده فردی ناپخته و کمتجربه ـ که دارای توانایی سیاسی زیادی نیست و به دلایل شرایط ویژه «امیر پرتز» این رهبری را بر عهده گرفته ـ قرار گرفته و شانس این حزب را برای کسب اکثریت کرسیهای پارلمان کمرنگ کرده است
از سوی دیگر، حزب لیکود نیز به دلیل انشعاب به وجود آمده در آن و همچنین اختلافاتی که اکنون جنبه ایدئولوژیک نیز پیدا کرده، در وضعیت «دگردیسی سیاسی» قرار گرفته که نمیتواند به راحتی در زمان کوتاه مانده به انتخابات از این بحران رهایی یابد.
آریل شارون 77 ساله که پیشتر هم در ماه دسامبر 2005 سکته خفیف مغزی کرده بود، این بار وقتی در مزرعه شخصی در جنوب اسرائیل بود، با آمبولانس به بیتالمقدس انتقال یافت.
فان حزب الله هم الغالبون
با سلام خدمت تمامی دوستان شبکه خبر لحظاتی پیش اعلام کرد آریل شارون نخست وزیر رژیم غاصب قدس به درک واصل شد ........دعا کنید زودتر هم پیمانانش جرج بوش و ............. بهش ملحق بشند
هر که دم از آل علی می زند
باده زجام ازلی می زند
جذبه ساقی چو به میخانه زد
قر عه به نام من دیوانه زد
صبر و بلا را به هم آمیختند
در عطش ساغر ما ریختند
جرعه اول که زدم سوختم
آتش و خون از جگر افروختم
سینه ی من سوخته سینه ایست
شعله ی خاکستر آئینه ایست
سینه زهرا تب توحید داشت
کان شرف . شیره ی خورشید داشت
شیر نبود آنچه در آن سینه بود
شربتی از کوثر آئینه بود
فاطمه آئینه حیدر نما است
فاش بگو . فاطمه شیر خداست
آینه در آینه تکثیر شد
آینه خندید و جهانگیر شد
فاطمه خود کیست ؟ نمود علی
کیست علی ؟ فاطمه ی منجلی
فاطمه ای مذهب و آئین من
آینه ی روشنی دین من
فاطمه ای بود و نبود علی
مادر گل های کبود علی
فاطمه ای سیده کائنات
چشم دو عالم زرخت گشته مات
خلق ز وجدت به وجود آمده است
بر در مجدت به سجود آمده است
شعراز مر حوم آقاسی
دوم ذی الحجه سالروز ازدواج حضرت امیر المومنین علی (ع) و مادر امامت بی بی حضرت زهرا بر تمامی شیعیان مبارک باد
پیشوای نهم
در این غروب غم انگیز پایان ذی القعده، چشمان همیشه دریایی تو، بر این دنیای فانی بسته شد و عالمیان از نعمت وجود گرانقدرت بی بهره شدند. در تابش مهتاب گونه ماه، بارش اشک ستارگان را در سوگ تو می بینیم که ترجمان عشق است از برای دلهای همیشه عاشقمان و این غروب غم انگیز، زخم های دلمان را تازه می کند در فراق رضا(ع) موسی (ع) و صادق(ع) آنان به شوق دیدار تو صحن آسمان را آذین می بندند تا تو را در کنار خویش بپذیرند و تو را در آغوش ریحانه پیامبر (ص) ا ز رازهای نگفته لب بگشایی؛ از همه جفا پیشه ات که چشمان دنیایی اش، جویبار شبنم سحرگاهی را به هنگام مناجات تو ندید و نشناخت .
آنگاه که صدای شاد و دلربایت فضای خانه ابالحسن را از آن خود کرد و شیعیان نگران و مضطرب چشم بر خانه دوخته را تو عرش الهی شادمان ساخت و سجده های شکر خدای بر زمین نهاده شد .دستهای توطئه در هم گره خورد با پیوندی نا گسستنی و قلب هایشان خنجر خورده و زخم آلود: بغض و کینه را در خود پرورش داد. تو که مظهر وقار و صاحب عزت و اقتدار بودی را در کارهای کودکانه ندیدند و صدایت به قهقهه نشنیدند که تو را وارث عظمت خلق خوش پیامبر (ص) و آلش بودی و شکر گذاری نوح، دوستی ابراهیم، اخلاص موسی، صداقت اسماعیل: صبر یعقوب و ایوب، تواضع سلیمان و عیسی در وجودت جمع شده بود . تو که همچون گلی خوش بو در دست نسیم ولایت پرورش یافتی و شکفته شدی و چون پایه های رفیع حسب با گوهر شرف جمع شد و موهبت های الهی همانند سپیده تابان درخشنده صبح در وجودت درخشیدنی گرفت، تو که در سالهای خردسالی، تمامی دانشمندان دیگر مذاهب را به تواضع و خضوع وا می داشتی، تاب تحمل از وجود خفاشان ربوده بودی و سیه قلبان تاریک اندیش زمانه خویش را درمانده و عاجز کرده بودی!
آخر چگونه می توانستند بپذیرند کودکی خردسال با توان علمی خود بزرگان علوم و ادیان را به زانو در آورد و آنان تنها سکوت کنند؟ و اینک تو می روی در آغاز طراوت و بهار را تلاوت می کنی بر بام خانه ات آنگاه که کبوتران که به حقیقت ملائکند پروانه صفت بال در بال هم می نهند و سایه بانی می شوند برای جسم مطهرت! و چشمان الهی اشان قطره قطره باران عشق می ریزد بر پیکر مطهر و مقدست تا خورشید از ولع خود بکاهد. و تو ای خورشید عالم افروز چه طمعی داری که اینگونه بی رحمانه تازیانه داغ خود را بر زمینیان فرود می آوری ! میدانی قطره قطره باران شبنم گونه ملائک از چیست ؟ ....(خیمه کاه عباس)
نمی دانم چه شد که کشکی کشکی آر پی جی زن و تیر بارچی دسته مان حرفشان شد و کم کم شروع کردند به تند حرف زدن و «من آنم که رستم بود پهلوان» کردن. اول کار جدی نگرفتیمشان. اما کمی که گذشت و دیدیم که نه بابا قضیه جدی است و الان است که دل و جگر همدیگر را به سیخ بکشند، با یک اشاره از مسئول دسته، افتادیم به کار.
اول من نشستم پیش آر پی جی زن که ترش کرده بود و موقع حرف زدن قطرات بزاقش بیرون می پرید. یک کلاهخود دادم دست تیربارچی و گفتم: «بگذار سرت خیس نشوی. هوا سرده می چایی!» تیربارچی کلاهخود را سرش گذاشتو حرفش را ادامه داد. رو کردم به آر پی جی زن و خیلی جدی گفتم: «خوبه. خوب داری پیش می روی. اما مواظب باش نخندی. بارک الله.» کم کم بچه های دیگر مثل دو تیم دور و بر آن دو نشستند و شروع کردن به تیکه بار کردن!
- آره خوبه فحش بده. زود باش. بگو مرگ بر آمریکا!
- نه اینطوری دستت را تکان نده. نکنه می خواهی انگشتر عقیق ات را به رخ ما بکشی؟!
- آره. بگو تو موری ما سلیمان خاطر. بزن تو بر جکش.
آن دو هی دستپاچه می شدند و گاهی وقت ها با ما تشر می زدند. کمک آر پی جی زن جلو پرید و موشک انداز را داد دست آر پی جی زن و گفت: «سرش را گرم کن، گراش را بگیر تا موشک را آماده کنم!» و مشغول بستن لوله خرج به ته موشک شد. کمک تیربارچی هم بهش برخورد و پرید تیربار را آورد و داد دست تیربار چی و گفت: الان برات نوار آماده می کنم. قلق گیری اسلحه را بکن که آمدم!» و شروع کرد به فشنگ فرو کردن تو نوار فلزی. آن قدر کولی بازی درآوردیم که یک هو آن دو دعوایشان یادشان رفت و زدند زیر خنده. ما اول کمی قیافه گرفتیم و بعد گفتیم: «به. ما را باش که فکر می کردیم الانه شاهد یک دعوای مشتی می شویم. بروید بابا! از شماها دعوا کن در نمی آد!» ((به نقل از سایت شهید آوینی ))
سرهنگ پاسدار منوچهری از محافظان سابق بیت امام (ره) می گوید :
امیر صیاد شیرازی مغز متفکر جبهه های جنگ بود . به وضوح می دیدم که دشمن را بارها با اعمال و تاکتیک های برجسته نظامی اش به ستوه در آورده است . زمانی که من مسئولیت حفاظت از بیت امام را بر عهده داشتم شاهد بود که امیر صیاد شیرازی از معدود افرادی است که بدون تعیین وقت قبلی به حضور امام میرسید و مدتها با یکدیگر به گفتگو می پرداختند . و قتی از این جلسه بیرون می آمد صیاد .صیاد یک
ساعت قبل نبود !
محمد حسین هویدا شب قبل از شهادتش بعد از اینکه نمازش را خواند به سجده رفت . سجده ای طولانی داشت وقتی سر از سجده برداشت چهره ای خندان داشت . از رفتار او تعجب کردم . همان شب توسط تیر باچی دشمن به شهادت رسید . بعد از آن سجده ی طولانی در دفتر چه ی یادداشتش چنین نوشته بود : بالاخره شبی که انتظارش را می کشیدم . فرا رسید خدایا خودتت کمکم کن که فقط برای رضای تو با دشمن بجنگم
شهیدان را شهادت افتخار است شهادت گلشن زیبای یاراست
شهادت مظهر اسم جمال است شهادت شهد شیرین وصال است
شهادت رمز و راز جاودانی شهادت در حقیقت آسمانی است
همسر سردار شهیدحسین خرازی می گوید :
بیان خیلی مسائل مشکل است . من این مطلب را هنوز جایی نگفته ام . شهید خرازی برای من تعریف می کرد : وقتی در عملیات خیبر مجروح شدم آن زمانی که که از انفجار دشمن در حال بیهوش شدن بودم حالت نئشه ای به من دست داد . از من سوال شد می خواهی بروی یابمانی و من ماندن و خدمت در دفاع مقدس را انتخاب کردم . ( هزار قله عشق – ص 39 )
((زندگی طپش عشق در ثانیه ها است ))
نا هار اشرافی داشتیم (نان و ماست ) سفره را انداخته و نیانداخته دکتر چمران رسید . دعوتش کردیم بماند. دست هایش را شست . سر همان سفره نشست . یکی پرسید : پس این وزیر دفاع که گفتن قراره بیاد و سر کشی به جبهه کند چه شد ؟!
شهدا را یاد کنیم با ذکر یک صلوات !
تنم در جبهه سردشت گم شد دلم در قصر شیرین رفت از دست
شبی با بچه های گشت گم شد سرم در کربلای هشت گم شد
دیدم سر سیدی روی آب است و تنش توی آب تکان می خورد و سرش برگشته بود عقب . فکر کردم باید تموم کرده باشد . پس گردنش را گرفتم و کشیدم پای دژ تا در امان باشد .
بعد که بچه ها مستقر می شدند می آمدیم و می بردیمش نگاهش که کردم دیدم تیر از پیشانیش رفته تو ولی لبهایش می جنبد . گوش دادم ((فبای الا ربکما تکذبان )) نه صدایی می شنید . نه چیزی می دید. احساسی به این عالم نداشت ولی دو ساعت با همین آیه خوش بود . نه می دید نه میشنید فقط ((فبای الا ربکما تکذبان ))............... به نقل از روزگاران
هر چند که بر پیکر ما تاخته اید
از جمجمه های ما بنا ساخته اید
هر چند زخون پهلوانان امروز
دیریست به ضرب سکه پرداخته اید
هر چند که از .رگ رگ ببریده ی ما
زنجیر طلا به گردن انداخته اید
هر چند میان شقایقها مان
چونان علف هرز .قد افروخته اید
غم نیست اگر به اشک ما طعنه زنید
تاریخ قبیله را . چو نشناخته اید
اما به همان که رفت و نامد خبرش
سوگند که ای دوزخیان با خته اید
به اطلاع دوستان و برادران و خواهران عزیز می رسانم که سایت اطلاع رسانی سرداران و سه هزار شهید استان سمنان به آدرس زبر افتتاح گردیده است .
شهیدان ای رها گردیدگان آن سوی هستی قصه چیست ؟
خلاصه ای نا تمام از زنده یاد ابو الفضل سپهر
به نام خداوند بسیجیان از صدر اسلام تا کنون و به نام اول بسیجی عالم امیر المومنین علی (ع) در روزی که فرزندش سهم عسلش را از بیت المال به دلیل نیاز زودتر گزفته بود . برخود لرزید و فرمود .. ((عزیزم اگر شب گذشته که تو سهم خود را از بیت المال گرفتی تا صبح در این شهر کسی سر گرسنه بر زمسن گذاشته باشد . علی جواب خدایش را چه خواهد داد ؟ )) و به نام آن بسجی که تن به شمشیر داد ولی ذلت را نپذیرفت و به نام آن بسیجی که روزی خواهد آمد و عالم را از بند تبعیض و بردگی و جهالت نجلت خواهد داد و به نام آن پیر بسیجی خمینی کبیر که رهبر جهان اسلام بود و 15 سال در تبعید در خانه ای زیست و در گرمای تابستان و قتی خواستند پنکه ای برای او مهیا کنند تا بدن نحیفش از گرمای تابستان شهر نجف در امکان بماند می گوید :"چون دیگران از این وسیله بی بهره اند لازم نیست برای من پنکه بیاورید و به نام آن مدیر منطقه بسیجی که تلفن همگانی و اتوبوس را به موبایل و ماسین بیت المال ترجیح داد.و به نام آن بسیجی که فرمانده لشگر بود اما هنگامی که همسرش از او مبلغ 5000 ریال پول دستی می خواهد از یکی از دوستانش قرض می گیرد تا جلوی همسرش شرمنده نگردد . و به نام آن ابر مرد بسیجی که با مدرک دکترای فیزیک پلاسما از دانشگاه آمریکا قید زندگی مادی را در آمریکا زد و راهی لبنان و. ایران گشت . تا در جنگ عروس شهادت را در آغوش بکشد . و ........................
مرا سودای زینب در به در کرد
نصیبم جر عه ای خون جگر کرد
زفرط تشنگی بی تاب گشتم
عطش دیدم . ز خجلت آب گشتم
چه ها گویم زمشک تیر خورده؟
ز دست سا قی شمشیر خورده
به خاک افتاده مشک از دست ساقی
دو عالم پر شد از بوی اقاقی
مشامم پر شد از داغ شهیدان
که می گردم بیابان در بیابان
یا علی ---------------------------التماس دعا
با عرض سلام خدمت تمامی دوستان و عزیزان
باردیگر شهداتوفیق را نصیب این بنده سرتا پا تقصیر کردند تا بتوانم هر چندناچیز از یاران عاشورایی پیر جماران بگویم ....... نمی دانم چرا از شهدا فاصله گرفته ایم و غرق در مادیات و زرق و برق این دنیا گشته ایم .... اول از همه خودم رامی گویم ؟! و چرا ؟؟؟؟؟؟؟
یاران نظری که نیک اندیش شوم بیگانه زقید هستی خویش شوم
تکبیر زنان رو سوی محبوب کنم از خرقه برون آیم و درویش شوم
بنده به عنوان مسئول حفاظت قرارگاه رعد نیروی هوایی ارتش به سربازان نگهبان دستور داده بودم تا شبها پس از خاموشی برای ورود و خروج به قرارگاه ایست شبانه بدهند . یکی از شبها نگهبان پاس دو سراسیمه من را از خواب بیدار کرد و گفت : در ضلع جنوبی قرارگاه شخصی هست که فکر می کنم برایش مشکلی پیش آمده است . پرسیدم مگر چه کار می کند ؟ گفت : او خودش را روی خاکها انداخته و پیوسته گریه می کند : من بی درنگ لباس پوشیدم و به همراه آن سرباز به محل رفتم . به او گفتم تو همین جا بمان . آهسته به طرف صدا نزدیک شدم .صدا به نظرم آشنا آمد . نزدیکتر رفتم او را شناختم . تیمسار عباس بابایی فرماندعه قرارگاه بود . او که به بیابان پناه برده بود و غرق در راز و نیاز بود .
(خلیل صراف – پرواز تا بینهایت – ص 233 )
زادگان چاه تقدیریم ما
باز دست شه به نخجیریم ما
ما . همه یحیای عیسی آمدیم
گویی از مریم به دنیا آمدیم
زادگان مریم پاکیم ما
روح حق بر بستر خاکیم ما
دل به دریای مسلمانی زدیم
تکیه بر گاه سلیمانی زدیم
چشم ما سرشار آب و آتش است
در پی زیبا رخی لولی وش است
گریه ما هق هق ما حق حق است
ناله ی هجر از ولی مطلق است
شین شیعه ٍ؛شین شوق است و شهود
یا ؛نشان یا علی دریای جود
عین هم ؛تمهید ذکر یا علی است
های هوز ؛های ((هو))ذکر جلی است
شیعه باید همچو اشعار کمیت
سر نهد بر خاک پای اهل بیت
یا فرز دق وار در پیش هشام
تر ک جان گوید به تصدیق امام
این سخن کوتاه کردم والسلام
شیعه یعنی تیغ بیرون از نیام
سروده : مرحوم آقاسی